۱۶ ارديبهشت ۱۳۹۹ - ۱۴:۳۲
کد خبر: ۶۴۸۳۰۳
تاریخ‌نگاری غرب‌گرا در ایران (6) | استاد قاسم تبریزی:

مراکز ایران‌شناسی، ابزار مهم استعمار در غرب آسیا است

مراکز ایران‌شناسی، ابزار مهم استعمار در غرب آسیا است
پژوهشگر تاریخ معاصر در این قسمت به افشاگری درباره یک جانبه گرایی مورخان غرب گرا در نادیده گرفتن آثار علما و ترویج آثار سطحی و منحرف تشکیلات فراماسونری و بهائیت می پردازد.

اشاره

استاد قاسم تبریزی، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران و مسئول کتابخانه تخصصی انقلاب اسلامی کتابخانه مجلس شورای اسلامی در سلسله گفتگوهایی با خبرنگار خبرگزاری رسا به جریان شناسی تاریخ نگاری در ایران معاصر پرداخته و 5 جریان غالب تاریخ نگار در ایران را معرفی و تحلیل کرده است. این 5 جریان تاریخی عبارتند از: تاریخ‌نگاری کمونیستی در ایران، تاریخ‌نگاری ناسیونالیستی در ایران، تاریخ‌نگاری غرب‌گرا در ایران، تاریخ‌نگاری شرق‌شناسی در ایران و تاریخ‌نگاری اسلامی در ایران.

استاد تبریزی در گفتگوی اختصاصی با خبرنگار خبرگزاری رسا به معرفی دو تاریخ نویس غرب گرای معاصر پرداخته است. او به فعالیت های احسان یارشاطر و مسعود بهنود در ترویج فرهنگ غرب و تغییر تاریخ معاصر ایران به سود جریان غربگرا اشاره می کند.

مراکز ایران‌شناسی، ابزار مهم استعمار در غرب آسیا است

احسان یارشاطر

از جمله کسانی که در تاریخ‌نگاری ایران مؤثر بود احسان یارشاطر است. او، هم عضو تشکیلات فراماسون بود و هم بهایی. او از یهودی‌های همدان بود که بعداً بهایی شد. هم خودش و هم زنش جزو تشکیلات بهائیت بودند. با تقی‌زاده و اسدالله علم ارتباط تنگاتنگی داشت؛ حتی به اعلم سفارش می‌کند فلانی به مجلس برود بهتر است. این‌ها حرف ما نیست، همه سند دارد.

احسان یارشاطر متولد 1299 است. در ایران تحصیلاتش را تا دانشگاه ادامه می‌دهد. بعد به انگلستان می‌رود. در آنجا ایران باستان می‌خواند. وقتی برمی‌گردد بعد از پور‌داوود (که قبلا در بحث ناسیونالیست‌ها به او اشاره کردیم) ایران باستان را تدریس می‌کند. او فعالیت گسترده‌ای در زمینه‌های ایران باستان ارائه می‌دهد و بیشتر با مراکز ایران‌شناسی غرب، چه انگلیس و چه آمریکا همکاری می‌کند.

مراکز ایران‌شناسی، ابزار مهم استعمار در جهان اسلام از جمله ایران است. اصلاً مراکز شرق‌شناسی و اسلام‌شناسی با این اهداف تشکیل شد. یارشاطر با آن‌ها مرتبط بود و کتاب‌هایی نیز در این زمینه نوشت. در سال 33 با مؤسسه فرانکلین که از تشکیلات مهم فرهنگی و سیاسی آمریکا بود، همکاری می‌کند. بنگاه نشر و ترجمه که زیر نظر مؤسسه فرانکلین بود را تأسیس می‌کند و به همراه تقی‌زاده، ادوارد ژوزه و ابراهیم خواجه‌نوری که همه از فراماسون‌ها بودند، عضو هیئت‌امنای بنگاه نشر و ترجمه می‌شوند.

در سال 36 یک انجمن کتاب، تأسیس و «مجله راهنمای کتاب» را منتشر می‌کند. خودش صاحب امتیاز است و مدیرش ایرج افشار. مجله راهنمای کتاب، مروج مراکز ایران‌شناسی بود؛ اگرچه در این مجله در مورد بهاییت نیز مطالبی نوشته می‌شد؛ از جمله شاپور راسخ مقاله مفصلی نوشت مبنی بر اینکه دنیا منتظر دین جهانی است و ما باید تلاش کنیم این دین جهانی را به جهان بشناسانیم. این دین جهانی می‌تواند انسانیت و جهان را نجات بدهد. منظورش همین بهاییت بود. شاپور راسخ از کارمندان سازمان برنامه و زیرنظر آمریکایی‌ها بود. هم خودش و هم همسرش عضو تشکیلات بالای بهاییت بودند. همسرش، خواهرزاده دکتر ایادی، پزشک شاه بود. راسخ، اسمی از حسینعلی بهاء و بهائیت نیاورده بود، ولی مقاله را طوری نوشته بود که همه می‌فهمیدند او بهائیت را تبلیغ می‌کند.

شاپور راسخ این مقاله را می‌نویسد و مدیر مجله، آقای ایرج افشار آن را چاپ می‌کند. خدا رحمت کند جلال آل احمد را، ایشان یک مقاله تندی به ایرج افشار می‌نویسد. جلال، به یارشاطر، یارقاطر می‌گفت‌ و او را آدم منفوری می‌دانست. واقعاً هم منفور بود و جلال اغراق نمی‌کرد. اصلاً به یارشاطر توجه نمی‌کرد. جلال در نامه‌ تندی به ایرج افشار می‌نویسد «چون نام تو بالای مجله به عنوان مدیر نوشته شده، من برای تو این مطلب را نوشته‌ام؛ چرا در لفافه حرف می‌زنید که دنیا منتظر است و باید دین جهانی را جهانی کنیم و...؟ صریح بگویید منظور ما بهائیت است. شما در دانشگاه تهران آدم و موقعیت دارید، یک کرسی بهایی‌شناسی برگزار کنید تا مردم بفهمند این (به اصطلاح) پیغمبر پیزوری قرن بیستم چه غلط‌هایی کرده است و بعدا چه غلط‌هایی می‌خواهد بکند! در دنیایی که سوسیالیسم و کمونیسم شکست خوردند، دیگر این‌ها چه می‌گویند؟» البته ایرج افشار، با یارشاطر و جریان ایران‌شناسی غرب بود. آن زمان، یک نفر مقاله‌ای در نقد علامه طباطبایی می‌نویسد. علامه جواب این مقاله را می‌نویسد، ولی ایرج افشار آن چاپ نمی‌کند و عذر می‌خواهد که مجله گنجایش این مطلب را ندارد. آقای خسروشاهی نامه تندی به ایرج افشار می‌نویسد و می‌گوید من انتقادم به تو نیست که چرا این مقاله را چاپ نکردی، انتقادم به علامه طباطبایی است که چرا جواب داده و برای شما ارزش قائل شد است.

مراکز ایران‌شناسی، ابزار مهم استعمار در غرب آسیا است

دیکتاتوری فرهنگی‌ این‌ها این‌گونه است. وقتی مقاله علامه طباطبایی را چاپ نمی‌کنند، شما دیگر بقیه‌اش را بخوانید! البته بعدا با افشاگری که آقای خسروشاهی کرد، مقاله را چاپ کرد. آقای خسروشاهی از شاگردان علامه بود و عمدتاً نامه‌های علامه در اختیار ایشان بود. به‌هرحال مجله «راهنمای کتاب» که تا پیروزی انقلاب منتشر می‌شد، مروج جریان غرب‌گرایی و بهاییت بود. رویکرد مجله، کتاب‌شناسی بود، ولی می‌دانستند چطور مطالب افرادی مانند تقی‌زاده و... را چاپ کنند؛ حتی ویژه‌نامه بدهند و نسبت به علامه طباطبایی نیز آن‌طور برخورد کنند.

روند حرکت یارشاطر می‌انجامد به این‌که آمریکایی‌هایی که در دانشگاه کلمبیا به فکر یک دائرة‌المعارف ایران (به زبان انگلیسی به نام «ایرانیکا») می‌افتند، از او تقاضا می‌کنند تا مدیریت این پروژه را به عهده بگیرد. در دورانی که انقلاب در حال شکل‌گیری است به آمریکا می‌رود و انتشار دائرةالمعارف ایرانیکا به زبان انگلیسی را آغاز می‌کند. چهارصد محقق از آمریکا، اروپا، ایران و کشورهای اسلامی در اختیار یارشاطر هستند. لیست افراد را داریم و چند ایرانی هم در بین آن‌ها هستند. علی‌اکبر سعیدی سیرجانی، واسطه یارشاطر با محققین ایرانی بود که در قبال مقاله به آن‌ها دلار می‌داد. در سال 63 و 64 استاد دانشگاه در تبریز مقاله می‌نوشت و در قبال آن دلار می‌گرفت. برخی مقالات فارسی بود و در آمریکا به انگلیسی ترجمه می‌شد. معاونت یارشاطر، عباس امانت بود که او نیز از بهایی‌های فعال است. برادرش، حسین امانت، در کار معماری است و عباس در کار تاریخی. تا جایی که اطلاع دارم شانزده جلد این دائرة المعارف چاپ شده است که چند جلد آن را در موضوعات باب، بهاییت، بهایی‌گری و ازلی‌گری ترجمه کرده بودند؛ که همه در تمجید و تجلیل از تشکیلات استعماری بهاییت بود. در مدخل مشروطیت نیز نقش بهاییان و بابی‌ها را در مشروطه مطرح می‌کند. متأسفانه با مدیریت سطحی‌نگر انتشارات آن دوره امیرکبیر –دهه هفتاد- این دائرة‌المعارف را ترجمه و چاپ کردند. می‌خواستند بقیه مجلدات نیز چاپ کنند که با مطرح شدن این مباحث، دست از انتشار آن برداشت. متأسفانه پورجوادی در نشر دانشگاه، که او نیز از تیپ‌هایی مثل یارشاطر است، مدتی این دائرة المعارف را پخش می‌کرد؛ که با هشدارها و افشاگری‌ها، از توزیعش در ایران جلوگیری شد. یارشاطر الان در آمریکا با حدود نودوهفت سال سن، همچنان فعال است و در تشکیلاتی کار می‌کند. هنوز هم کتاب می‌نویسد و اخیراً درباره ایران و فرهنگ اسلامی کتابی نوشته است؛ تنها چیزی که در این کتاب نیست، فرهنگ اسلامی است و محتوایش تنها علیه فرهنگ اسلامی است. این کتاب ترجمه شده است. کتاب دیگری از او چاپ شده است. وقتی شما این مجموعه را می‌خوانید، می‌بینید در آن نه اسلام است و نه چیز دیگر؛ عموماً هم منابعش غربی است.

مسعود بهنود

مسعود بهنود، ضد اسلام و ضد انقلاب بود و اهداف خاصی داشت. سال 58 مجله تهران مصور را منتشر می‌کرد. او در این مجله، چهره‌سازی و ارائة الگو داشت. عمدتاً چهره‌های منفور و مسئله‌دار را به‌عنوان چهره‌های محبوب و برجسته مطرح می‌کرد؛ مانند از شیخ عزالدین حسینی، عبدالرحمان قاسملو، حزب دموکرات، حزب رجوی. در جنگ روانی آدم واردی بود؛ الان مهمان بی‌بی‌سی است. در قضاوت فقط باید بگوییم تنها کتاب «سیدضیاء تا بختیارِ» بهنود، تقریباً قابل دفاع است. آن هم به این دلیل که او به‌خاطر حرکت‌های ضد اسلامی و ضد انقلابی که در مجله تهران مصور و نشریات دیگر داشت، دستگیر می‌شود و به زندان می‌افتد. در زندان احتمالاً یک معامله‌ای با برادران کرده است و آن کتاب را نسبتاً خوب نوشته است. مسعود بهنود، قبل از انقلاب یک کتاب هم ندارد؛ چند نمایشنامه برای تلویزیون دوره شاه می‌نوشت و چند مقاله هم داشت؛ ولی بعد از انقلاب، او هم تاریخ‌نگار شد.

مراکز ایران‌شناسی، ابزار مهم استعمار در غرب آسیا است

گفتگو از: محمد مهدی زارع

ویرایش: سید مجتبی رفیعی

 

 

محمد مهدی محققی
ارسال نظرات