۱۶ بهمن ۱۳۸۹ - ۱۶:۳۵
کد خبر: ۹۷۳۷۵
خلیل اویچ:

بیش از هشتاد درصد مردم منطقه بالکان انقلاب اسلامی را قدرت آینده جهان می‌دانند

خبرگزاری رسا ـ سعید خلیل اویچ دانش آموخته حوزه علمیه قم در گفت و گو با خبرگزاری رسا گفت: امروز تنها مقام معظم رهبری پیام رسان واقعی پیام حضرت امام است. مقام معظم رهبری یک حرکت رو به رشد و همیشگی را دنبال می کنند که تأثیر آن هیچ وقت نمی تواند کمرنگ شود.
سعيد خليل اويچ سعيد خليل اويچ


اشاره

انقلاب اسلامی، حقیقتی است که مرز ندارد؛ رسیدن به این مدعا نیازمند تبیین ذات انقلاب و اسلام است و این را می‌دانیم که گستره تأثیرگذاری اقدامات حق‌طلبان و آزادی‌خواهان هر چه بیشتر باشد، آن انقلاب به مطلوب خود نزدیک‌تر می‌شود و هر اقدام بشر‌دوستانه با رویکرد فرار از مرز‌های جغرافیایی، پای عقیده و فکرت انسانی را به میان می‌کشد.

انقلاب امام خمینی با هدف تبیین حقیقت دین به ویژه نهادینه کردن ظلم‌ستیزی‌ در دنیای معاصر مسیر پرتکامل خود را آغاز کرده و امروز به امید آزادی‌خواهان جهان تبدیل شده است.

خبرنگار خبرگزاری رسا این بار از خانواده «خلیل اویچ» می ‌نویسد از خانواده‌ای که عشق امام خمینی(ره) و منتهای حقیقت‌طلبی معاصر را در صربستان پیدا کرد، خانواده ای که با شنیدن نام امام، مرز‌ جغرافیایی را در نوردید و ایران را همزاد عقیدتی و فطرت‌طلبی خود انتخاب کرد.

سعید خلیل اویچ فرزندی از خاندان«خلیل اویچ» است، وی در سال 1373به همراه والدینش راهی ایران شد، و در همان سال به کسب علوم دینی پرداخت؛ امروز دکترای فلسفه اسلامی دارد و تحقیقات گسترده وی در عرصه علوم انسانی نشانگر آن است که از بستر ایجاد شده در قم به شکل ارزنده ای بهره برده است.     

نوشتار ذیل حاصل گفت‌وگوی خبرنگار خبرگزاری رسا با این استاد حوزه و دانشگاه است که تقدیم خوانندگان محترم رسا می‌شود:

 انقلاب اسلامی ایران جرقه‌ای بود به ظاهر در ایران؛ اما به واقع در قلوب بسیاری از مسلمانان و آزادیخواهان جهان تاثیر گذاشت. از بیرون انقلاب اسلامی ایران چگونه دیده می‌شود و به بیان دیگر تأثیر انقلاب اسلامی ایران بر جهان امروزچه بوده است؟

پدیده انقلاب اسلامی یک پدیده بسیار پیچیده و شاید بزرگ‌ترین نقطه عطف تاریخ معاصر است،‌ از این‌رو صحبت کردن درباره انقلاب شکوهمند ایران اسلامی مبتنی بر این است که بتوانیم به ظواهر متعدد و ابعاد خاص انقلاب اسلامی توجه داشته باشیم. بعد سیاسی انقلاب تنها یکی از زوایای آن است که بسیار با اهمیت هم هست، ‌اما انقلاب شکوهمند ایران به نظر من انقلاب به معنای سیاسی متعارف کلمه نیست، بلکه بسیار فراتر از واژه‌ای است که امروز در بحث علوم سیاسی و احیاناً در برخی عرصه‌های علوم انسانی معاصر با آن مواجه می‌شویم.

آن چیزی که مایه خرسندی زایدالوصفی برای من شد این که این برداشت من از انقلاب اسلامی، مورد تأیید صریح مقام معظم رهبری در سفر اخیرشان به شهر مقدس قم قرار گرفت، ایشان در دیدار پر خیر و برکت، عجیب و معنوی‌شان با طلاب غیرایرانی حوزه علمیه تأکید کردند که انقلاب اسلامی ایران انقلاب به معنای سیاسی متعارف کلمه نیست. از این رو موقعی که از انتقال ارزش‌های انقلاب اسلامی سخن به میان می‌آوریم می‌تواند به معنای انتقال ارزش‌ها معنوی و معرفتی کلان حاکم بر نظام مقدس جمهوری اسلامی باشد. این برای من خیلی مایه خوشحالی بود و بسیار اهمیت داشت، چرا که احساس می‌کنم مردم دنیا و حداقل آن بخشی که با آنها ارتباط مستقیمی داشتم، پیش از آن‌که هر تحلیل خاصی در این زمینه بشنوند با قلب خود توانستند به خوبی این موضوع را درک کنند. در برخی موارد برای من همراهی مردم در خارج از ایران با پیام راستین انقلاب اسلامی تعجب‌آور است.
به هر حال تحلیل‌گران سیاسی، اجتماعی و فلاسفه مدرن هنگامی که می‌خواهند انقلاب شکوهمند اسلامی را تحلیل کنند، در این زمینه عقب می‌مانند. اگر هم عقب نمانند همراه و هم راستای با انقلاب اسلامی حرکت نمی‌کنند یعنی یک زاویه خاصی را تعمیم می‌دهند و یا از زاویه دیگری نگاه می‌کنند که عموماً‌ از آنِ جمهوری اسلامی نیست، اما مردم مسلمان و غیرمسلمان بهتر از همه تحلیل‌گران انقلاب را می‌شناسند و نه تنها انقلاب، شخصیت حضرت امام خمینی(ره) را هم بهتر از دیگر رهبران سیاسی و اجتماعی. درک می‌کنند و با آن انس می‌گیرند.
احساس می‌کنم بحث امروز خود را برای این‌که مفید و مستند باشد باید به حوزه تأثیر انقلاب اسلامی بر منطقه بالکان محدود کنم چرا که ارتباط مستقیمی با مردم آن منطقه داشتم. البته در صحبت‌هایم به هیچ‌وجه نمی‌خواهم محدود به شهروندان مسلمان بالکانی شوم، چه این‌که احساس می‌کنم انقلاب اسلامی ایران نه تنها خلأهای بسیار متراکم و یأس عظیم مسلمانان معاصر را به امیدهای بزرگ تبدیل کرد بلکه انسان رنجور غیرمسلمان و متدین را هم بسیار خرسند کرد. در مواردی با مسیحیان پروتستان مواجه بودم که از حضرت امام به بزرگی یاد می‌کردند و ایشان را به عنوان رهبر خود می‌شناختند. حتی از این‌که مردم مسلمان ایران که قطعاً انقلاب اسلامی میراث زحمات آنان است، ادعا کنند که حضرت امام برای آنها است ناراحت می‌شدند. مسیحیان معتقد بودند که حضرت امام خمینی(ره) برای تنها ایرانیان نیست و برای همه جهانیان است، از این‌رو کلمه مستضعف که در واژگان پربرکت انقلاب اسلامی به کار برده می‌شود خالی از لطف و بدون معنا نیست. به نظر من این واژه معنای بسیار جدی دارد و دقیقاً هم به همین معنا است که حرکت شکوهمند حضرت امام معنای بسیار تودرتو، متراکم و جدی دارد.

تاثیر انقلاب اسلامی ایران در منطقه بالکان چطور و برخورد مردم آن منطقه با انقلاب اسلامی ایران چگونه بود؟
در زمینه بالکان،‌ من در چهار بخش به این بحث می‌پردازم برای این‌که احساس می‌کنم عموماً‌ موقعی که درباره تأثیر انقلاب اسلامی بر روی منطقه بالکان و سایر مناطق صحبت می‌شود، بحث به سادگی و با یک نوع سطحی‌نگری می‌گذرد. البته نمی‌خواهم انکار کنم که همه آن تحلیل‌ها مفید است، اما فکر می‌کنم تأثیر واقعی انقلاب اسلامی را هنگامی می‌توانیم نشان دهیم که به لایه‌های بنیادین این تأثیر بپردازیم.

بحث اول من درباره این است که آیا اصلا مسلمانان بالکان می‌توانستند آمادگی شنیدن ندای امام را به لحاظ تاریخی داشته باشند. یا این‌که اگر پیام حضرت امام به گوششان می‌رسید آن پیام برایشان تازگی داشت و آیا این پیام می‌توانست برایشان به عنوان یک پیام خودی تلقی شود. احساس می‌کنم مسلمانان اروپا در بخش بالکان که تنها مسلمانان بومی اروپا هستند، با تمام وجود می‌توانستند حرف و پیام اصیل حضرت امام را نه تنها بپذیرند بلکه احساس افتخار کنند که پیام ها و ارزش های مکتب حضرت امام را احیا می‌کنند و افتخارات بومی خودشان را که به باد فراموشی بسپارند. واقعا برای من تعجب‌آور است که چرا جهان اسلام از ابهت تمدن اسلامی مردم بالکان غافل است و این می‌تواند این شکایت را در پی داشته باشد که چرا سنت بزرگ علم‌اندوزی و دانش‌پروری در منطقه بالکان در مرکز اروپا که به مدت پانصد، ششصد سال ادامه داشت و علما، فقها، اصولیان،‌ متکلمان، فلاسفه و عرفای بسیار زیادی را پرورش داد امروز نسبت به آن غافلیم. من تنها برخی از موارد را ذکر می‌کنم.

بنای سارایوو از سال 1451 آغاز شده است، در قرن هفدهم که این شهر نزدیک به پنجاه هزار شهروند داشت، 180 مکتبخانه، شش مدرسه علمیه، 10 دارالحدیث، 8 دارالقرا برای حفاظ قرآن، دو مدرسه بقعه (زیر آب بقعه‌های متبرکه‌، مدرسه علمیه می‌گذاشتند)، 6 کتابخانه، 177 مسجد، 2 خانقاه، 47 تکیه. 100 مکتب‌خانه داشت. بلگراد شهر دیگر این منطقه در همان سال‌ها 217 مسجد، 8 مدرسه علمیه، 9 دارالحدیث، 17 تکیه، 270 مکتبخانه دارد.‌ این در قلب اروپا اتفاق می‌افتد آن هم در قرن هفدم یعنی زمانی که رنسانس، مدرنیسم و انسان از خود بیگانه را به ذهن می‌آورد.


منبع آماری که ارائه کردید را برای کسانی که علاقمند به بررسی بیشتر در این زمینه هستند بیان کنید.
یکی از علاقه‌های شخصی من تحقیق درباره وضعیت اسلام و مسلمانان منطقه بالکان است، منبع این آمار کتاب‌ها یا مضبوطاتی است که در همان سال‌ها در شهرداری‌های عثمانی‌های آن زمان به جا مانده و الآن به عنوان کاغذهای رسمی وجود دارد. برخی از این آمارها هم در سفرنامه‌هایی مانند سفرنامه اولی چلبی معروف که در آن سالها در این شهرها گشت و گذار داشته و با دقت هرآنچه را دیده ثبت کرده، وجود دارد.

دو سه نمونه از علمایی که در آن منطقه زندگی می‌کردند را نام می‌برم. احمد سودی، متوفای 1591 است، شرح حافظ وی که در دانشکده‌های ادبیات ایران تدریس می‌شود یکی از بهترین‌ شرح‌های نوشته شده بر دیوان حافظ است، احمد سودی در یک روستا به نام سودی‌چی در کنار سارایوو به دنیا آمده است، یعنی وی اصالتا بوسنیایی است. شرح دیوان حافظ، بوستان، گلستان سعدی، مثنوی، ترجمه و شرح شافیه ابن حاجب، ترجمه و شرح کافیه ابن حاجب براساس شرح جامی از آثار اوست.
حسن بن یازیچ از دیگر علمای این منطقه است که در حوزه‌های علمیه استانبول از مدرسان بسیار معروف بود. وی در سال 1641 قاضی شهر مکه، قاضی شهر بورسای ترکیه که حضرت امام آنجا تبعید بودند، قاضی شهر استانبول و بانی یکی از حوزه‌های علمیه بزرگ در استانبول است، وی بوسنوی‌الاصل بود. از این گونه موارد می‌توانم بسیار برایتان نام ببرم.
در اوایل قرن بیست، یعنی زمانی که اروپا در اوج سردرگمی، حیرت اخلاقی، متافیزیکی و معنوی قرار داشت، مسلمانان منطقه بالکان به خاطر حوزه‌های علمیه مقتدری که در این منطقه وجود داشت، توانستند علمایی را به جهان اسلامی هدیه دهند که مایه مباهات اقوام آنها است. یکی از مفتی‌های اعظم منطقه ما به نام «علی فهمی جاویچ» در شهر استانبول از برترین اساتید ادبیات عربی بود. شرح او بر الکامل مبرّد بسیار روان و متین است، متن الکامل مبرد به سنگینی معروف است، بخشی از این کار را می‌خواستم با یکی از اساتید بخوانم واقعا متن سنگینی داشت، ایشان بر این کتاب شرحی نوشته و آن را تدریس می‌کرد. وی کتاب دیگری به نام «طلبه الطالب فی شرح لامیه ابی‌طالب» دارد که محمد آلوسی حسینی که یکی از مفسران عارف مسلک عثمانی قرن بیستم است از این اثر تعریف کرده است.

این موارد تا اواخر قرن نوزده و اوائل قرن بیستم که اتریش و مجارستان با آن حکومت سکولار وارد منطقه می‌شوند ادامه دارد. از سال 1876 یعنی دو سال قبل از ورود اتریش و مجارستان و سال‌های ضعف حکومت عثمانی، تنها در بوسنی، 917 مکتب‌خانه با حدود سی هزار دانش‌آموز پسر و دوازده هزار دانش‌آموز دختر وجود دارد. این را عرض کردم به دلیل این که پس از ورود اتریش و مجارستان به اندازه پنجاه سال هیچ دختر خانم مسلمانی وارد مدرسه نشد، مردم مسلمان آنجا احساس می‌کردند که مدارس جدید، آنها را نسبت به هویت اصیل اسلامی بیگانه می‌کند به گونه ای که دچار یک خلأ هویتی خواهند شد. نیروی روحانیت و در رأس آنها مفتی «علی فهمی جاویچ» با حرکت اتریش و مجارستان به شدت مخالفت کردند و مردم را وارد عرصه‌ مخالفت‌های فیزیکی و کارهای مبارزاتی کردند، مثلا به دخترخانم‌ها اجازه نمی‌دادند وارد مدارس سکولار جدید شوند، این بود که یک سنت عظیم و مقتدر حوزوی در اوائل قرن بیستم پس از ورود اتریش و مجارستان به یک فضای بسیار ناامیدکننده تبدیل ‌شد. این وضعیت از ابتدای قرن بیستم تا اواخر این قرن ادامه دارد؛ یعنی اتریش و مجارستان با حکومت سکولارشان تا جنگ جهانی اول حاکم بر آنجا بود، از جنگ جهانی اول تا جنگ جهانی دوم، عموما کمونیسم در آنجا خود را تحکیم کرد، اما یک نوع لیبرالیسم خام از سوی اتریش مجارستان و اقمار آنها در آنجا وجود دارد، بعد از جنگ جهانی دوم دیگر حکومت رسمی مناطق آنجا مبتنی بر قوم نیست. فرض کنید مردم مسلمان منطقه این همه مسجد، مدرسه، حوزه علمیه و کتابها و کتابخانه‌های فراوان در اطراف خود می‌بینند اما در قرن بیستم به هیچ عنوان نمی‌توانند در جهت تقویت اینها کوشش کنند. به مدت صدسال این تشنگی در آن منطقه وجود داشت تا اواخر قرن بیست که حرکت انقلاب شکوهمند ایران اسلامی، مسلمانان آن منطقه را دوباره بیدار کرد.

از این بیدارگری تا چه اندازه استفاده شد؟
به نظرم این یکی از سؤال‌های بسیار جدی است که باید با تمام وجود و توان پژوهشی به سراغ پاسخ‌گویی به این سؤال برویم. قبول است که مردم تشنه حقیقت، ناامید و مأیوس بودند و یک ندای رحمانی و یک پرتو نورانی از شرق به سمت آنان آمد و آنها هم با تمام دل و جان و وجود می‌خواستند آن را بپذیرند اما باید دید تا چه اندازه‌ای رهبران معرفتی، سیاسی اجتماعی اجازه به ظهور رسیدن این خواست را به آنها دادند، از این رو می‌گویم تحلیل گران و اندیشمندان و روشنفکران سیاسی همواره یک گام نسبت به مردم عقب هستند. در منطقه ما هم چنین اتفاقی افتاد، به واقع در دو سه دهه آخر قرن بیستم که همزمان با اتفاقات ایران و پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی است، یک حرکتی در منطقه مسلمان نشین بالکان صورت گرفت که حرکت بازگشت به خویشتن متأثر از جامعه‌شناسی قرن بیستم بود. قبل از دهه هفتاد و هشتاد میلادی در منطقه بالکان، جامعه‌شناسی‌هایی که در آنجا مؤثر بود جامعه‌شناسی‌ها‌ی تک خطی قرن نوزدهمی بود، جامعه‌شناسی تک خطی به این معنا که می‌گفت هرکس می‌خواهد به اوج افتخار برسد باید مانند غربی‌ها شود و نسبت به میراث ملی، میراث مردمی، چهره‌های قومی هیچ توجهی نشان نمی‌داد، اما جامعه‌شناسی قرن بیستم معروف به چند خطی است به این معنا که هر ملتی خصوصیات ملی خود را دارد لذا برای این‌که بتواند به افتخار و ابهت خود برگردد باید نشان‌های ملی خود را احیا کند. این جامعه‌شناسی در دهه‌های پایانی قرن بیستم در بین مسلمانان به خوبی خود را نشان داد و مخاطبان خیلی جدی پیدا کرد. لیکن با این حال اندیشمندان خاصی که در آن دوره زندگی می‌کردند و عموما از میان مسلمانان منطقه بودند به جای اینکه بازگشت به خویشتن را به معنای بازگشت به سنت الهی معنا کنند بازگشت به ملیت گرایی معنا کردند، یک لیبرالیست پیچیده و ملیت گرا، چتر سنگین خود را باز کرد و خود را بر مردم آن منطقه تحمیل کرد. الآن برخی از نماینده‌های این حرکت و طرز فکر را می‌توانم نام ببرم. فردی به نام «ذوالفقار پاشید» که یکی از نمایندگان رسمی روحانیون منطقه ما و در سوییس مستقر بود. وی تأثیرات خود را روی مسلمانان منطقه گذاشت. یکی دیگر از روشنفکران بسیار بنام آن منطقه در آن سالها «اسماعیل بالیچ» بود که تأثیر عمیقی بر شخصیت بسیار ارزشمند مرحوم علی عزت بگویچ داشت. اما مرحوم عزت بگویچ با تمام علاقه‌مندی‌هایی که به حضرت امام و انقلاب داشت از لحاظ معرفتی آبشخور معرفتی‌اش رویکرد اینگونه‌ بود. اتفاقا این رویکرد همینگونه ادامه پیدا کرد تا مسلمانان آنجا احساس کردند که بازگشت به خویشتن به معنای بازگشت به ملیت‌گرایی است. پیام شکوهمند امام و انقلاب اسلامی ایران در همین سالها وارد منطقه بالکان می‌شود و با حرکتی که آنجا اتفاق می‌افتد یک وجه اشتراک بسیار عمیق و یک وجه افتراق بزرگ دارد. وجه تشابهش آن است که پیام الهی انقلاب در آنجا ندای بازگشت به خویش داشت. چه این‌که آنان هم به دنبال این بودند اما وجه افتراق بسیار بزرگش که احساس می‌کنم برای تحلیل‌های اساسی باید مدنظر قرار گیرد آن است که در جامعه شناسی قرن بیستم خویشتن، یک خویشتن نسبیت گرایانه است. یعنی هر ملیتی و هر قومیتی یک خویشتن مخصوص به خود دارد که با ملیت‌های دیگر متفاوت است. از این رو پیام حضرت امام اگر وارد منطقه بالکان شود دیگر نمی تواند بومی باشد و آن پیام مخصوص قومیت ایران است، حال اگر فرض کنیم مردم بالکان بخواهند این پیام را بپذیرند لکن اوج افتخار آنان به این است که خویشتن مخصوص ملی خود را احیا کنند و این افتراق بسیار بزرگی است. من با استناد می توانم ثابت کنم که عموم روشنفکران و تحلیلگران اواخر قرن بیستم بالکان و مسلمانان آن منطقه، پیام انقلاب شکوهمند اسلامی ایران را در حد زیادی به معنای جامعه شناسی قرن بیستم می فهمیدند. اما این برای من اصلا مایه نگرانی نیست برای اینکه آنها اقلیت روشنفکر جامعه را تشکیل می دهند. در مرحله دوم توده های مردم که عموما از نحله‌های دانشگاهی جامعه شناختی مدرن تا اندازه ای بیگانه بودند پیام حضرت امام را که شنیدند و دقیقا بازگشت به خویشتن را به معنای واقعی کلمه فهمیدند، از این رو موقعی که صحنه‌های وحشتناک جنگ بالکان اتفاق افتاد و پس از آن وقتی وارد مساجد می‌شدید می‌توانستید ببینید که مساجد رو به پر شدن است. یادم است وقتی چهار پنج ساله بودم با مرحوم پدرم به مسجد می‌رفتم باور ‌کنید که هیچ وقت به یاد ندارم بالای پنج شش نفر در مسجد باشند، برای نماز جمعه که اهمیت ویژه‌ای دارد دو تا سه صف پر می‌شد، امروز که در اوایل قرن حاضر هستیم برای برخی از نمازهای یومیه نمی توانید در مسجد جا پیدا کنید. وضع حجاب بسیار بهبود پیدا کرده، اشتیاق خاصی که مردم نسبت به فراگیری معارف اسلامی پیدا کرده‌اند بسیار زیاد است و این مایه نگرانی بسیار زیاد غرب شده است. غرب و استکبار جهانی به دنبال آن بودند که پیام انقلاب اسلامی اگر هم وارد آن منطقه شد به معنای روشنفکرانه خود فهم شود. شاید درست نباشد در این موضع سخن بگویم اما می توانم مثال هایی بیاورم از آن فهم روشنفکرانه از طرف برخی روشنفکران ایران که در درون مرزهای مقدس جمهوری اسلامی زندگی می‌‌کنند که البته به این کار نیازی نیست ولی می‌خواهم بگویم این فهم و طرز تفکر اختصاص به منطقه بالکان ندارد.

یعنی تلاش غرب برای راندن گسترش تفکر اسلامی به سوی روشنفکران سکولار است؟
هم اکنون در منطقه بالکان کشاکش جدی بین این دو طرز فکر وجود دارد. کسانی که می خواهند این احیای ابهت اسلامی و بیدارگری را به عنوان سکولار فهم کنند اقلیت اساتید دانشگاه و برخی دانشجویان هستند؛ البته در بین نیروهای مذهبی و روحانیت هم برخی طرفدار همین اندیشه هستند، لکن اکثریت قاطع توده مردم و برخی روشنفکران یعنی دانشمندان و اساتید دانشگاه و دانشجویان، هنگامی که از خویشتن سخن به میان می‌آورند واقعا مرادشان سنت الهی است و وقتی از پیام حضرت امام صحبت می‌کنند آن را به معنای صحیح کلمه می فهمند. تجربیات شخصی فراوانی در ارتباط با مردم مسلمان و غیرمسلمان منطقه دارم که نشان می‌دهد مردم عادی تا چه اندازه‌ای حضرت امام وارد قلبشان شده و گویا پیام امام در قلب آنان زبان باز کرده و سخن گفته است. احساس می کنم تأثیر انقلاب اسلامی ایران در این منطقه بر خلاف تحلیل‌های رسمی که در آن گزارش‌های مأیوس کننده‌ای وجود دارد، بسیار تأثیر عمیق و گسترده ای بوده که انشاءالله قرار است آثار پر برکت آن را در آینده‌ای نزدیک ببینیم.


فکر می کنم نمونه های ملموس بهتر می تواند مقصود را منتقل کند. برای این منظور بهتر است برگردیم به عقب تر و بفرمایید که مواجهه اولیه شما و خانواده‌تان با ایران، انقلاب اسلامی ایران و حضرت امام چگونه بود. این آشنایی چگونه آغاز شد؟
یکی از توفیقات بسیار بزرگ من و خانواده ام این است که نوع رابطه حضرت امام با یکی از مسلمانان آن منطقه را که پدر مرحوم من باشند می توانم تا آخر عمر در ذهن خود داشته باشم و این یکی از بهترین تحلیل هایی است که می‌توانم درباره فهم واقعی توده مردم متدین از حضرت امام بیان کنم. زمانی که انقلاب اسلامی ایران به پیروزی رسید یوگسلاوی از کشورهای عدم تعهد و یکی از رهبران آن بود. تلویزیون رسمی یوگسلاوی آن زمان زیر نظر حکومت مارشال و پیروان او در مورد انقلاب ایران به دلیل اینکه انقلابی مردمی شناخته می شد اخبار مثبتی ارائه می کرد. این اخبار مثبت گاهی همراه با بخش برخی سخنان حضرت امام بود که البته سخنان ایشان ترجمه می شد. یادم هست که مرحوم پدر همواره می‌گفت به صحبت های حضرت امام هرچه می‌گذرد علاقه‌مندتر می شوم. پدر من در شرایطی در شمال صربستان بزرگ شد که وقتی در 25 سالگی به یکی از شهرهای مسلمان نشینی که دارای مسجد بود برگشت از پدرش پرسیده بود این مناره و این ستون بزرگ چیست، یعنی جوانان منطقه به دلیل هجمه‌های وسیع کمونیستی تا 25 سالگی نمی دانستند مسجد چه شکلی است. یک مثال دیگر این که در اواسط قرن بیستم، بین جنگ جهانی اول و دوم با وجود آن که همه خانم ها در آنجا حجابشان متناسب با شریعت اسلامی بود به یکباره قانونی تصویب شد که همه خانم‌ها باید حجابشان را کنار بگذارند،‌ محدودیت ها و فشارهای سیاسی و اجتماعی فراوانی شکل گرفت تا این قانون اجرا شود،‌ من عکس‌‌هایی دارم که صف بلند خانم های محجبه را نشان می دهد که مأمور امنیتی آن زمان ایستاده و حجاب آنها را بر می دارد. به اندازه ای این بحث مشکل آفرین بود که وقتی در کودکی در شهر خودمان یادم نیست بیش از سه چهار خانم محجبه دیده باشم. وضعیت بسیار سخت بود. در این وضعیت حضرت امام برخی صحبت‌هایشان در تلویزیون پخش می‌شد. پدر می‌گفت علاقه‌اش به امام به شکل غیرواضحی در ایشان پیدا شده و به اندازه ای این عشق فراگیر شد که احساس می کرد حضرت امام حرف دل او را می زنند. در آن زمان تلویزیون یوگسلاوی برنامه ای پخش می‌کرد با عنوان اینکه شیعیان خمینی چه کسانی هستند و در آن دو صف از جوانان بسیجی ایران نشان می‌داد که آماده بودند جان خود را فدای ارزش‌های والای الهی و انقلاب اسلامی کنند. گوینده صرب زبان در آن هنگام می‌گوید این فرمانده الآن از جوانان خواهد پرسید هرکسی حاضر است جان خود را در راه ارزش های اسلام فدا کند سه قدم به جلو حرکت کند،‌ پدر برای من تعریف کرد که آن زمان پای تلویزیون بودم و با توجه به فهم و درک مسلمانان آنجا با خود گفتم شاید یکی دو نفر جلو بیایند که شاید یکی از آنها مشکل روانی داشته باشد و دومی هم معلوم نیست دنبال چیست و واقعا هم دنبال دیدن چنین صحنه‌ای بودند. بعد به من گفتند که بدون استثنا همه سه قدم به سمت جلو حرکت کردند. پدر گفت من اول ترسیدم، بعد بدنم را لرز گرفت و قلبم به سخن درآمد و گفت اگر من هم آنجا بودم جلو می رفتم و با خودم گفتم اینها شیعه خمینی هستند پس من هم شیعه خمینی هستم و در آن لحظه این توفیق را به دست آوردم که به مکتب مقدس تشیع ایمان بیاورم.

عشق به امام خمینی، موجب این تغییر عقیدتی شده بود؟
یکی از آیات عظام می‌گفتند در سرتاسر دنیا بسیار کسانی هستند که تنها به خاطر عشق به حضرت امام وارد مکتب تشیع و اهل بیت(ع) شدند و این سخن درستی است که حضرت امام باب ورود به معارف اهل بیت(ع) در جهان معاصر بودند.
مسلمانان منطقه بالکان به لحاظ فقهی بیشتر حنفی مذهب و به لحاظ کلامی «ماتریدی» هستند لیکن محبت به اهل بیت(ع) به خصوص پنج تن آل عبا به خاطر حضور عرفان عثمانی در میان مردم یک امر عمومی است. وارد هیچ مسجدی نمی‌شوید که اسم پنج تن آل عبا بر روی دیوارهای آن نوشته نشده باشد. اما تشیع به معنای خاص کلمه در آنجا هیچ وقت پایگاه مردمی نداشته یعنی پیروانی نداشته است. بعد از آن پدر آنقدر شیفته حضرت امام می‌شود که به محض این که می‌شنوند جنگی در گرفته از آنجا برای اعزام به جبهه به ایران می آیند. لکن وقتی به تهران می‌آیند به ایشان می‌گویند شما معرفی نامه ندارید و چون زبانی هم به جز زبان صربی، آلمانی و روسی نمی‌دانست توفیق حضور در جبهه را پیدا نمی‌کنند اما هرچه پول داشته برای کمک به جبهه می‌گذارد و به این شکل از تهران به یوگسلاوی بر می‌گردد، اتفاقا یادم هست که عکس حضرت امام را در اندازه واقعی آورده بودند که آن عکس را به علی عزت بگویچ اهدا کردند و بگویچ بسیار تشکر کرد و گفت یکی از زیباترین هدایایی است که تا بحال به ایشان داده شده است. من خودم آنجا بودم چون پدر از دوستان و همکاران ایشان بود. پس از اینکه پدر برمی‌گردد سال 1985 که اواسط دفاع مقدس است. پدر به خاطر عشق و علاقه‌ای که به ایران و تهران به عنوان نماد جمهوری اسلامی ایران داشت گفت حالا که نتوانستم در تهران بمانم، خانه ام در تهران نیست و نمی توانم از ایران دفاع کنم، یک تهرانی را داخل خانه خودم می‌آورم از این رو اسم برادرم را که بعد از من متولد شد تهران گذاشت، البته برای این کار فشارهایی به ایشان تحمیل شد که همه را تحمل کرد و خدا را شکر این کار ماند و اتفاقا الآن تهران یکی از اسم‌های محبوب منطقه ماست و الآن تهران های فراوانی را می توانید در منطقه پیدا کنید.

مرحوم پدرتان باز هم به ایران آمدند و برای دیدار امام تلاش کردند؟
بعد از آن قضیه موقعی که حضرت امام اواخر عمر شریفشان بود پدر تا نزدیکی های بیمارستان جماران هم آمد ولی حضرت امام حالشان مساعد نبود و نتوانست در دومین تلاش خود محبوب واقعی‌اش را زیارت کند. یادم هست مادر تعریف می‌کرد موقعی که پدر برگشت و در اخبار شنید که حضرت امام به رحمت خدا رفته اند، شروع به گریه بسیار عجیبی کرد و بعد از آن فهمیدیم پدر دچار لکنت زبان شده و نمی تواند حرف بزند و حتی ده یازده روز نمی توانست آب و غذا بخورد تا این که پدربزرگ مان وارد بحث شده و ایشان را راضی کرده که به زندگی عادی برگردد، اما آن لکنت زبان تا چند ماه طول کشید. یادم هست چند بار که همراه پدر به جماران رفتیم پدر کنار آن شیشه آسمانی اتاق حضرت امام ‌می‌نشست و شروع به گریه می‌کرد و ما پدر را از جماران بیرون نمی‌آوردیم مگر اینکه ایشان از هوش می‌رفتند. در این هنگام نیروهای امدادی سریع می آمدند کمک های اولیه را انجام می‌دادند و ایشان را به حسینیه می‌بردند تا به حالت عادی برگردند. شش باری که آنجا رفتیم همین اتفاق افتاد. عشق و علاقه به امام عشق و علاقه به یک فرد زمینی و مادی نبود، مطمئنا اینگونه است وگرنه پس از ارتحال ملکوتی ایشان باید این عشق کم کم از بین می رفت اما این عشق نه تنها کم نمی شد تعمیق هم پیدا می کرد چرا که عشق به شخص نبود بلکه عشق به مقام بود. اکنون عشق به مقام معظم رهبری هم اینگونه است.

این علاقه نمونه های دیگری هم در منطقه شما دارد؟
جواب: بله، اجازه بدهید گوشه دیگری از این عشق را برای شما بیان کنم؛ دوستی در کزوو داریم که اسم اصلی‌اش «بهاءالدین» است. وی رسما اسمش را به خمینی تغییر داد. یکبار به شوخی به او گفتم شما به اندازه حضرت امام ارزش داری که نام ایشان را بر روی خود گذاشته‌ای، وی شوخی مرا به صورت جدی جواب داد که من خیلی خوشم آمد. گفت زمانی که اسمم را عوض می‌کردم اصلا این موضوع در ذهنم نبود. اسم خودم را خمینی گذاشتم که در خیابان‌ها و این طرف و آن طرف مردم صدایم کنند خمینی، می خواستم این اسم در بین مردم پخش شود و من هم از این که این اسم بر سر زبان مردم است احساس شادمانی کنم. این داستان ساده نیست و به سادگی هم نباید از کنار آن گذشت. آخرین تجربه‌ای که تاکنون هیچ جا در ایران اسلامی فرصت نشده تعریف کنم این که در سال 1992 در زمان حکومت میلوشویچ در یوگسلاوی، رایزن جمهوری اسلامی ایران در بلگراد قصد داشت در سالگرد پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی یک مسابقه قرائت قرآن در شهر روبی پازار برگزار کند، این شهر یکی از شهرهای جنوب صربستان است که تراکم مسلمانان در آن نسبت به شهرهای دیگر بیشتر است، پدر من از برگزار کننده های اصلی مراسم بود. پلیس زمان میلوشویچ این مراسم را ممنوع کرد. پدر با رایزن فرهنگی ایران تماس گرفت، رایزنی گفته بود ما اصراری به برگزاری این مسابقه نداریم، بعد پدر رفتند و شورای مردمی را در شهر تشکیل دادند، مردم گفتند اگر پلیس نگذارد ما این کار را می کنیم، پدر تعداد زیادی پرچم ایران و عکس حضرت امام تهیه کرد و در مسیری که هیأت ایرانی قرار بود از آنجا رد شود نصب کردند، بالای همه تیرهای برق پرچم یوگسلاوی بود، آنها را برداشتند و سرتاسر خیابان پرچم ایران با عکس های حضرت امام نصب کردند، بعد گفتند هیأت ایرانی برای ورود به شهرحرکت کند. نیروهای پلیس به صورت چند لایه جلوی ورودی های شهر ایستاده بودند تا جلوی این حرکت را بگیرند، از این سمت مسلمانان شهر جمع شدند، کسی از پشت بلندگوی دستی به نیروهای پلیس اعلام کرد که اگر مسیر را باز نکنید که هیات ایرانی با ماشین بیایند ما خودمان آنها را روی دستانمان گذاشته و از روی شما وارد شهر می‌کنیم. بعد گفت اینها عطر خمینی را می‌آورند. عطر خمینی وقتی می خواهد وارد شهر شود آن هم وسط اروپا مردم از صفوف متراکم پلیس رد می شوند. الحمدالله پس از تشنج مختصری که ایجاد شد پلیس اجازه داد وارد شوند و مراسم با شکوه وصف ناپذیری برگزار شد. رایزن فرهنگی جمهوری اسلامی ایران در این مراسم در صحبت‌هایش جمله بسیار زیبایی گفت که موجی از شادی را در همه بوجد آورد. وی گفت مسلمانان سنجاک بهترین مسلمانان کل اروپا هستند. (منطقه مسلمان نشین جنوب غربی صربستان سنجاک نام دارد که مووی پازار پایتخت آن است.)

با وجود این موج اسلام گرایی در منطقه بالکان، متاسفانه ما شاهد بروز یک نسل کشی بزرگ در بوسنی و هرزگوین بودیم. دلایل بروز چنین فاجعه ای چه بود؟
از آنجا که من خبرگزاری رسا را یک خبرگزاری متعارف ژورنالیستی نمی دانم بلکه یک پایگاه معرفتی حوزوی می‌دانم لذا اجازه دهید تحلیل خودم را متناسب با فضای مقدسی که در آنجا حضور داریم ارائه کنم. البته برای این تحلیل مستندات بسیار قوی خواهم داشت. اروپای شرقی با اروپای غربی تفاوت بسیار جدی دارد. اروپای شرقی متعهدتر،‌ دینی‌تر و خدایی‌تر و نهاد خانواده در اروپای شرقی بسیار مقتدر است، این بخاطر به خاطر حضور سنت ارتدوکسی مسیحی است. کلیسای ارتدوکس مسیحی نسبت به پروتستان‌ها و کاتولیک‌ها ادعایش این است که آنها از سنت اصیل مسیحیت دور شده‌اند. برای همین حتی امروز وقتی وارد بلگراد می‌شوید می بینید کلیسا پر است و روزهای مخصوص روزه مسیحیان، عموما مردم روزه دارند. از خاطرم نمی‌رود در یکی از بازی‌هایی که صربستان در جام جهانی اخیر فوتبال باخت، مربی یکی از توجیهایش این بود که امروز روز روزه بود و بیشتر بازیکنان ما روزه بودند در حالی که بازیکنان فوتبال در مناطق اروپایی به لحاظ تعهدات دینی عمدتا جزو قشرهایی تلقی نمی شوند که از آنها خیلی انتظار بالایی وجود داشته باشد. از وزرای دولت فعلی صربستان به جز دو نفر که مسلمان هستند پرسیده بودند که شما در طول سال مراسم خاص یکی از قدیسان مسیحی را در خانواده خود برگزار می کنید، همه بدون استثنا پاسخ مثبت داده بودند یعنی همه متدین بودند. اروپای غربی دید در اروپای شرقی و بالکان دو عامل بسیار خطرناک وجود دارد که تمام حوزه معرفتی و نوع نگاه و جهان بینی آنان را در آینده به خطر خواهد انداخت یکی مسلمانان و دیگری سنت ارتدوکسی مسیحی . یکی از کشورهای مقتدر به لحاظ دینی در اروپای امروز کشور صربستان است. صربستان امروز در جهان ارتدوکسی معروف است به یکی از کشورهایی که سنت فاخر دینی دارد. موقعی که غرب چنین اتفاقی را دید به این فکر افتاد که هر دو عامل را تضعیف کند. از اختلافات دینی نمی توانست در این مسیر استفاده کند ، این نکته کلیدی است ، چون سالیان و قرون متمادی مسیحیان ارتدوکس و مسلمانان کنار هم زندگی کرده‌اند و حتی در موارد متعدد در مراسم‌های مذهبی هم شرکت می‌کنند. مثلا در روز عاشورا در آنجا مراسم‌های خیلی خاصی می‌گیرند که یکی از مراسم ها این است که یک غذای مخصوص‌ نذری می پزند، جالب آن که بیشتر مسیحیان صرب هم آن غذا را می پزند، برعکس هم هست، مسلمانان در برخی اعیاد مسیحی شرکت می‌کنند مثلا در یکی از اعیاد که آنها تخم مرغ رنگ می‌کنند، مسلمانان هم تخم مرغ رنگ می‌کردند و هدیه می دادند در حالی که این یک سنت مسیحی است. این تعاملات وجود داشت و غرب هم می دانست از این ناحیه نمی تواند به جایی برسد، از این رو فضا را برگرداند و گفت حالا که سنت دینی و هویت دینی نمی تواند منشأ اختلاف باشد هویت ملی را پیش می‌کشیم، به لحاظ ملی، مسیحیان ارتدوکس آنجا می‌گویند صرب هستیم و مسلمانان می‌گویند بوسنایی یا بوشتاک هستیم، این اختلاف ملی در اواخر قرن بیست جدی شد و خصومت بین مسلمانان و مسیحیان ارتدوکس در منطقه به شدت بالا گرفت. در کزوو مسلمانان آلبانیایی تبارند و مسلمانان بوسنی با مسیحیان صربستان اسلاو جنوبی هستند یعنی نژادشان یکی است تنها دو قومیت حساب می‌شوند اما صربستان با مسلمانان کزوو نژادشان هم فرق می کند یکی اسلاو جنوبی و دیگری ایلیر است. این هویت ملی که در رأس کار قرار گرفت یعنی ایدئولوژی ملیت مطرح شد و غرب به بهترین شکل از آن استفاده کرد. اتفاقا اگر رهبران آغاز خصومت های دهه 90 را در منطقه ببینید خواهد دید که بیشتر اینها از ایدئولوگهای اصلی ملیت گرایی در منطقه خودشان هستند. در صربستان میلاشویچ و در کرواسی فرانک توژومن بود البته من قبول ندارم که مرحوم عزت بگویچ ملیت گرای به تمام معنای کلمه بود اما آبشخور معرفتی‌اش و طرفداران او در سوییس کسانی بودند که از لیبرالیسم و ملیت گرایی به تمام معنا حمایت می‌کردند ، آقای عادل ذوالفقار پاشیچ که نامش را بردم در یکی از مصاحبه‌هایش گفته بود اگر اسلام دین لیبرالیسم نبود من مسلمان نمی شدم و تا این اندازه به تحلیل لیبرالیستی از اسلام پرداخته بود. این ایدئولوژی های ملی که وسط کار آمد خصومت‌ها متأسفانه بالا گرفت و هر دو پایگاه مذکور تضعیف شدند. من خدمتتان می گویم که تأثیر انقلاب شکوهمند اسلامی ایران را هرکس بخواهد از زاویه جنگ بوسنی ببیند به انقلاب ایران ظلم کرده است. به خاطر اینکه امروز انقلاب اسلامی ایران به همان اندازه که می تواند به مسلمانان منطقه ما کمک کند تا اصالت را به هویت ملی ندهند و هویت دینی را اصل بدانند به همان اندازه هم می تواند به مسیحیان ارتدوکس کمک کند و چه اینکه کمک هم کرده است. اگر امروز وارد صربستان شوید جای جای صربستان علاقه مندان حضرت امام و ایران را می بینید. امروز یکی از کشورهایی که بهترین روابط مستحکم اقتصادی، تجاری و سیاسی را با ایرانیان دارد صربستان است. این مسأله به نظرم اهمیت بینادین دارد، یعنی نقش ایران اسلامی در جنگ بوسنی در بیدارگری عمومی مردم ـ نه روشنفکران و نسل دانشگاهی و رهبران سیاسی ـ بسیار مهم بود، اما ایران اسلامی در اینجا خلاصه نمی شود به نظرم پیام و ندای الهی حضرت امام به همان اندازه که مسلمانان را بیدار می‌کند متدینان منطقه را هم بیدار می‌کند در اینکه اصالت را به هویت دینی خود دهند.

اخیرا بحث استقلال کزوو هم مطرح بود آیا این مساله تأثیری بر مسلمانان منطقه دارد یا خیر؟
متأسفانه استقلال کزوو خیلی فراتر از یک فضای سیاسی، یک فضای معرفتی جدی پیدا کرده است چرا که عموم مسلمانان کزوو و به خصوص رهبران سیاسی و اجتماعی آنان از سوی غرب تشویق می‌شوند که که هویت ملی خود را در رأس همه ارزش‌گذاری‌ها قرار دهند. هویت دینی امروز در کزوو یکی از مظلوم‌ترین هویت‌ها در کل منطقه است. بالای نود درصد کزوو مسلمان نشین است لکن قانون ممنوعیت حجاب در مدارس آن تصویب شده است، دولت کزوو دولتی سکولار است و این صریحا در قانون اساسی آمده است. مسلمانان کزوو به لحاظ تاریخی سنت‌های بسیار فاخر و بزرگی دارند، حوزه‌های علمیه بسیار فاخر و علمای بزرگ و مردمی به شدت متعهد داشتند و دارند، من چون پدر و مادرم آلبانیایی‌تبار هستند به کزوو زیاد می‌روم، واقعا مسلمانان کزوو نسبت به دیگر مسلمانان اروپا فراترند و این از غیرت دینی آنان هویدا است اما متأسفانه استقلال سیاسی کزوو امروز اهرمی شده در دست کسانی که می خواهند نیروی مذهبی مردم را کاملا تضعیف کنند. در بعد سیاسی احساس می کنم موضع گیری ایران در بحث کزوو و صربستان یکی از منطقی ترین موضع‌گیری های جمهوری اسلامی در پهنه جهان اسلام است به خاطر اینکه ایران به دنبال آن است تا به راه حلی در آنجا دست پیدا کند که اولا راه حلی دائم باشد و ثانیا مورد رضایت همه اطراف باشد. در غیر اینصورت آن کسانی که بیشتر از همه زیان خواهند دید مسلمانان کزوو خواهند بود. چون آنها نمی توانند در داخل مرزهای جغرافیایی خود اقتدار ملی را سرلوحه خود قرار دهند و از خودشان دفاع کنند. کزوو منطقه بسیار کوچکی است و نمی‌تواند روی پای خودش بایستند به همین دلیل احساس می‌کنم موضع جمهوری اسلامی ایران موضع حکیمانه ای است که در سال‌های اخیر پیگیری می شود و امیدوارم در دور جدید مذاکرات بلگراد و کریشتینا (پایتخت کزوو) که با نظارت اتحادیه اروپا در شرف آغاز است رهبران سیاسی هر دو طرف به یک راه حل دائمی برسند. در غیر این صورت اگر هویت دینی زیر سؤال برود هویت ملی، قومی و مرزها اهمیت چندانی نخواهد داشت. یعنی اگر هویت دینی یک کشور زیر سؤال رود و از بین برود به ازای این که یک پرچم بیشتر داشته باشیم در حقیقت چیزی به دست نیاورده‌ایم. امیدوارم خداوند به مسلمانان منطقه توفیقی دهد که خارج از مباحث سیاسی و استقلال سیاسی، هویت دینی‌شان خدشه دار نشود.

گاهی نگرانی هایی از سوی مسلمانان دیگر کشورها در مورد مسایل داخلی ایران و تغییر دولت ها و جهت گیری‌های آنها مشاهده می شود. شما این مسایل را چگونه می بینید؟
جواب من به سوال شما بسیار صریح خواهد بود. من می پذیرم که دولت ها تأثیراتشان بسیار زیاد است لذا تغییرات در عرصه دولت ها و سیاست های کلان دولتی می تواند بسیار مهم باشد اما من پیام انقلاب اسلامی ایران را فراتر از هر دولتی می‌دانم، اصلا این پیام را دولتی نمی دانم از این رو با تمام وجود می خواهم اصرار کنم بر این نکته که هر دولتی بر سر کار باشد شاید موقعیت دولت جمهوری اسلامی ایران در عرصه بین الملل دچار تفاوت هایی شود و فراز و فرودهایی داشته باشد اما پیام الهی انقلاب اسلامی ایران هیچ وقت فرود نخواهد داشت. در این زمینه می خواهم بگویم که حتی در آینده هم به این شکل خواهد بود. فرض کنید دولتی بر سر کار بیاید که احیانا در موقعیت بین المللی فضا را به شکل خاصی بخواهد هدایت کند انقلاب ایران چون در قلب مردم قرار دارد به راحتی ها از قلب خارج نمی شود. حتی اگر ببینم میزان تبادل کالای تجاری بین ایران و صربستان زیاد شده و روابط سیاسی تعمیق پیدا کرده و لغو روادید صورت گرفته من قطعا خوشحال می شوم اما بدانید که همه اینها واقعا مقدماتی است که آن پیام اصلی را نمی تواند خدشه‌دار کند و نمی تواند تأثیر جدی بر روی آن بگذارد، از این رو احساس می کنم امروز تنها مقام معظم رهبری پیام رسان واقعی پیام حضرت امام است. مقام معظم رهبری یک حرکت رو به رشد همیشگی را دنبال می کنند و این تأثیر هیچ وقت نمی تواند کمرنگ شود. من حتی سفر پربرکت اخیر مسؤولان دولتی جمهوری اسلامی ایران به لبنان را که یک سفر تاریخی و پرافتخار بود وقتی مرور می‌کنم می بینم آن سفر هم در حاشیه محبت مردم لبنان به مقام معظم رهبری اتفاق افتاد، هرچند مسؤولان جمهوری اسلامی ایران در سالهای اخیر بحمدالله زحمات فراوانی کشیدند. حتی در مورد طلاب غیرایرانی در داخل ایران عنایات خوبی داشتند و نوع تعامل دولت با بخش بین الملل حوزه علمیه و جامعة المصطفی بسیار بهبود پیدا کرده و نوع تعامل مسؤولان ایرانی در خارج از ایران با کسانی که از حوزه علمیه در آنجا اعزام و مستقر می‌شوند بسیارخوب شده، همه اینها نشان از یک حرکت رو به رشد و پر برکت بسیار است اما من پیام اصیل انقلاب را در دست روحانیت و در دستان مقام معظم رهبری می‌بینم و هیچ وقت هم این سیر به نظر من دچار رکود نمی شود.

با توجه به فضای رسانه‌ای غرب و نوع اطلاعات و اخباری که منتقل می شود امروز نگاه مردم مسلمان و غیرمسلمان صربستان و بوسنی نسبت به ایران چگونه است ؟
بهترین دلیل و بهترین نوع رسیدن به جواب این سؤال مهم که پاسخ آن باید مقداری میدانی باشد ارتباط مستقیم با مردم و دیدن برخی تفاسیر و شرح هایی است که مردم زیر اخبار مرتبط با ایران در پایگاه های مختلف مجازی مهم در صربستان و بوسنی می گذارند. اینکه خدمت شما گفتم اروپای شرقی با اروپای غربی تفاوت بسیار جدی دارد و به خصوص صربستان، شما بدون استثنا در سنوات اخیر وقتی اخبار مربوط به ایران اسلامی و پیشرفت‌های پر برکت ایران را ملاحظه می کنید که در میان تحلیل‌های گوناگون تحلیل‌گران غربی روی صفحه مونیتور ظاهر می‌شود می بینید که چگونه مردم با آن مواجه می شوند. بالای هشتاد، نود درصد مردم نسبت به تحلیل گران غربی بدبین و نسبت به ایران خوشبین هستند و معتقدند ایران اسلامی در آینده نزدیک به یکی از ابرقدرت‌های ذی نفوذ در عرصه بین الملل تبدیل خواهد شد. نه فقط اینکه نسبت به این کار مطمئن هستند بلکه ابراز امید می کنند و می گویند ما امیدواریم که ایران اسلامی ابرقدرتی شود تا ما هم زیرمجموعه این قدرت و در حاشیه آن فواید زیادی ببریم. این مسائل عموما در صربستان در میان مسلمانان و مسیحیان و حتی مسلمانان بوسنی مشهود و قابل پیگیری است. اینکه گفتم مردم با تحلیل گران واقعا فاصله دارند درس بزرگی برای من شده چرا که در این چند سال اخیر می بینم تحلیل گران و مسؤولان سیاست کلان یا مدیریت سیاست جهانی خیلی تلاش می کنند تا مردم را به یک سمت سوق دهند لکن موفق نمی‌شوند و خیلی زحمت می‌خواهد که مردم نظر کلانشان را در این باره عوض کنند./916/401/گ

ارسال نظرات