۰۷ شهريور ۱۴۰۲ - ۰۷:۳۶
کد خبر: ۷۴۰۸۱۴
یادداشت؛

چرا «نمایشنامه زوال دینداری ایرانیان» خودستیز است؟

چرا «نمایشنامه زوال دینداری ایرانیان» خودستیز است؟
گم شدن یک سگ آپارتمانی و استرس غیرقابل وصفِ اعضای یک فامیل برای پیدا کردن آن، حکایتی بود که چند شب پیش توفیق شد به همراه خانواده در محوطه یک بوستان شاهد جزئیاتش باشیم.

به گزارش سرویس فرهنگی و اجتماعی خبرگزاری رسا، این نمونه در کنار رخدادهای بیشمار دیگر، روایت زنده‌ای از تغییر صورت‌بندی در سبک دینداری ایرانیان است. این آرایش متفاوت از تجلی ارزش‌ها و نمودهای دینی توانسته است با نوعی واسازی، فی‌المثل دلبستگی به سگ خانگی را به صورت تؤامان با ایمان به غیب، مداومت بر سنتهای برآوردن حاجات و دل آگاهی به وجود شهید در درون خود تجمیع کند.

چرا «نمایشنامه زوال دینداری ایرانیان» خودستیز است؟

 
در این شرایط نه چندان نوپدید، بخشی از جریان توسعه‌گرا در ایران فرصت را مغتنم شمرده و با استقرار بر لبه این دوگانگی، تمام اهتمام خود را به کار گرفته است تا اثبات نماید جامعه ایران بی‌دین شده و در این بین از هر فرصت و پدیده‌ای برای خلق خرده روایت‌هایی استفاده می‌نماید تا کلان روایت "زوال دینداری ایرانیان" را برساخت نماید. در ادامه این متن تلاش خواهم نمود توضیح دهم که چرا این برداشت از حیات دینی جامعه ایران به شدت ظاهرگرایانه، بی‌زمان، بی‌مکان ولی از همه مهم‌تر  "خودستیز" است.
    
هویت فرهنگی ملت ایران واجد دوگانه ذات – پیرامون است، ذات جوهری است که در طول تاریخ به مثابه یک روح در شخصیت فرهنگی ایرانیان ساری و جاری بوده است. این ذات در سیر مواجهه با دنیای بیرون خود، همواره مجموعه‌ای از امور متنوع را به منزله عوارض پیرامونی پذیرا بوده است. این لایه‌های پیرامونی خرده فرهنگ‌هایی هستند که هرچند در مقاطعی بروز و ظهور خیره کننده و پرحجمی دارند و به صورت وسیعی در لایه رفتاری و سبک زیستی ظاهر می‌شوند اما به جهت عدم سنخیت و همگونی با سازه‌های هویتی هیچ‌گاه توان نمی‌یابند که در ذات هویت ایرانی رسوخ کنند، لذا چند صباحی در نقش فرهنگ اجاره‌ای نمایان شده، بعد از یک فراز و فرود جذّاب فروکش کرده و نهایتاً از ساحت زیست اجتماعی ایرانیان کوچ می‌نمایند.

معناگرایی، دلدادگی به غیب، مکاشفه با انسان کامل، عدالت خواهی، استقلال طلبی، تعاون، فتوت، اعتدال و... تعدادی از مؤلفه‌های ذاتی در هویت فرهنگی انسان ایرانی است که از یکصد سال گذشته در حال هماوردی با الگوهای زیستی و عادت واره‌های برآمده از فرهنگ مدرن می‌باشد. جامعه ایرانی برخلاف قاطبه ملل دیگر به جهت تقویم و تحکیم ذات هویتی خویش موفق شده است در اثر مراوده با فرهنگ زیستی مدرن ضمن پذیرش برخی جلوه‌های ظاهری در لایه‌های موقت و پیرامونی خود، در بلندمدت عمده شیوه‌های هنجاری مدرن را در هاضمه نظام ارزشی خود مضمحل کرده و نورانیت باطنی خود را بر کالبد آن مسخّر نماید.

اما جریان توسعه گرا به همراه نوعی مقاومت در برابر این فهم، تلاش می‌نماید با تصویرسازی و بازنمایی نمودهایی از این خرده فرهنگ‌های پیرامونی در جامعه و نادیده انگاشتن ذات هویت فرهنگی، غلبه سبک زیستی مدرن و زوال سنت‌ها و باورهای دینی را نتیجه بگیرد غافل از این که این پروژه در شاکله خود شدیداً متناقض و خودستیز است. چرا؟ علت مستقیماً به انگیزه‌شناسی تعقیب کنندگان این پروژه و شهودشان از جامعه ایران بازمی‌گردد.

انگیزه بنیادین جریان توسعه‌گرا در تمامی لایه‌های دانشی، سیاسی و امنیتی چیست؟ اگر فشار روانشناختی این جریان بر القای پسرفت ایران و قرار گرفتن کشور در لبه پرتگاه تاریخی است، چرا برای پیگیری این پروژه تمام تمرکز خود را بر خلق روایت و تصویر از افول دینداری جامعه قرار داده‌اند؟ مگر در نظام ارزش‌گذاری ایرانی، دینداری چه ملاک و اهمیتی دارد؟ چرا توسعه‌چیان اهتمام خود را وقف روایت عقب ماندگی‌ها در سایر ساحت‌های نرم و سخت جامعه همچون تکنیک‌ها و صنایع و بازارها نمی‌کنند؟ چه برداشتی از عقلانیت پیشرفت در نزد ایرانیان دارند که برای القای عقب ماندگی کشور بر مؤلفه دینداری متمرکز شده‌اند؟...  آن‌ها بر اساس شهود اجتماعی خود خوب دریافته‌اند که انسان ایرانی برخلاف انسان غربی تلقی‌اش از پیشرفت و تکامل شدیداً دینی است و ملاک اصلی پیشرفت برای آن رشد دینداری و معنویت اجتماعی است.

برخلاف منطق اروپایی که اصلی‌ترین شاخص ترقی خود را رشد ابزار تلقی کرده و اساسا دین اجتماعی را مانع توسعه می‌داند، انسان ایرانی ملهم از الهیات توحیدی، تکامل معنوی انسان را مهم‌ترین علامت پیشرفت می‌داند. لذا تنها و تنها در جامعه‌ای که فهم عمیقاً دینی از هستی، انسان، جامعه، تاریخ، تکامل، ترقی و پیشرفت وجود داشته باشد اهمّ ملاک ارزشیابی تحولاتش، روند و وضعیت دینداری اوست.

اگر بنابر روایت این دوستان، انسان ایرانی در روند بی‌دینی یا کلاژ شدن دینداری قرار گرفته، اولین رخداد باید تغییر تلقی او از انسان، جامعه، توسعه، پیشرفت و تعالی آن باشد و اساسا همچون انسان و جامعه غربی، احوال دین و باطن و ظاهر دینداری هیچ ملاک ارزش گذارانه‌ای برای زوال یا کمال جامعه محسوب نگردد و در این چنین جامعه‌ای رواست که همه تلاش‌ها برای ساخت کلان روایت پسرفت یا فروپاشی حول بررسی وضعیت تحول ابزار یا سرمایه متمرکز گردد.

لذا این انتخاب راهبردی توسط جریان توسعه – غرب‌گرا و اصل پیگیری مجدانه پروژه بررسی تحولات دینداری در ایران توسط آن‌ها خود مهم‌ترین اعتراف بر کمال دینداری جامعه ایران و تأییدی بر نظام ارزش‌گذارانه دیندارانه جامعه و نگاه مترقی، متعالی و الهیاتی ایرانیان به شاخصهای پیشرفت و تحول است که این عقلانیت لزوماً برای جامعه‌ای قابل تحقق است که در زیست عمیقاً دینی غوطه‌ور باشد. این تناقض راهبردی در شرایطی روشن‌تر می‌گردد که بدانیم کانونی‌ترین گزاره در هویت تمدن غربی، تفکیک مقوله دین از پیشرفت و تبیین دین به عنوان اصلی‌ترین مانع توسعه غربی است.

با این توضیح و از این رهگذر می‌توان گفت که پروژه یا به بیان دقیق‌تر «نمایشنامه زوال دینداری ایرانیان» نه تنها خبط و سراب‌اندیشانه است بلکه شدیداً متناقض و خودستیز می‌باشد که تشدید این تکاپوها در ایامی همچون دهه محرم و ایام زیارت اربعین که جامعه بروز جدی‌تری از دینداری خود دارد نیز گواهی بر این خودستیزی است.

ارسال نظرات