۲۹ مهر ۱۳۹۴ - ۱۲:۰۹
کد خبر: ۲۹۶۸۹۱
در گفت‌وگو با همرزم شهید همدانی مطرح شد؛

حکایت تابلوی اتاق شهید همدانی تا اشک‌های آیت الله نوری/ مشاوره سردار برای 80 عملیات در سوریه

خبرگزاری رسا ـ در کنار حرم، ایشان را دیدم، گفت «من سه، چهار ساعت دیگر پرواز دارم و باید بروم، این پاکت، وجوهات شرعی من است که به دفتر آقا تحویل بدهید، این پاکت را به هم به خیابان امام، بیست وچهار متری لوله و فلان پلاک ببر که منزل یک جانباز است، لزومی ‌هم ندارد که بگویی این پاکت را چه کسی داده است.»
سيد جلال رضوي مهر مدير کل امور ديني و اعزام مبلغ سازمان اوقاف و امور خيريه
به گزارش خبرگزاری رسا، حجت الاسلام سید جلال رضوی مهر از اولین کسانی بودند که در راستای تبیین خصوصیات شخصیتی شهید همدانی، کمر همت بست و به تبلیغ و تبیین خصوصیات این شهید عزیز پرداخت. آنچه در ادامه می‌آید، فرازهایی از زندگی سردار شهید، حاج حسین همدانی است که در کلام یکی از دوستان گرمابه وگلستانش منعکس شده...

خصوصیات اخلاقی شهید همدانی به روایت «آقاسید»

*دوران مبارزات قبل از انقلاب

شهید همدانی تربیت یافته مکتب عملی حضرت امام(ره) و حضرت آقا بود. زندگی شهید همدانی در سه مقطع قابل بررسی است. در دوران قبل از پیروزی انقلاب، دوران ابتدای پیروزی انقلاب و دوران دفاع مقدس.

در دوران انقلاب، شهید همدانی جوانی بودند که با شهید آیت الله مدنی که آن روزها به همدان تبعید شده بودند، ارتباط ویژه‌ای داشتند و از خرمن معرفت و بصیرت آن مرد بزرگ، بهره‌های زیادی بردند.

پخش اعلامیه‌های حضرت امام(ره) در همدان و ارتباط مبارزان همدان با قم، توسط شهید همدانی و زیر نظر شهید آیت الله مدنی صورت می‌گرفت.

پخش شبنامه‌ها و اعلامیه‌هایی که از نجف می‌آمد، بر عهده تیمی ‌بود که شهید همدانی تشکیل داده بود. او در عین حالی که شغلش رانندگی بود، این کار بهانه‌ای بود تا کارهای انقلابی‌اش را بهتر انجام دهد.

بعد از پیروزی انقلاب، با توجه به اینکه زیرکی، زبردستی و بصیرت شهید همدانی برای آیت الله مدنی و آیت الله العظمی ‌نوری همدانی و آیت الله فاضلیان(امام جمعه ملایر) مشخص شده بود، به عنوان شخصی امین به تشکیلات انقلاب معرفی شدند.

لازم است بگویم که شهید همدانی در تمام مدت تبعید آیت الله نوری همدانی با ایشان در ارتباط بودند. چه زمانی پکه در بوکان بودند و چه زمانی که در شهرهای اطراف تبریز بودند.

*کردستان؛ بشکه باروت

در اولین مأموریت به کردستان اعزام شدند؛ آن هم در زمانی که کردستان مثل یک بشکه باروت، آماده انفجار بود و وضعیت نابسامانی داشت. نیروهای جدایی‌طلب کرد، فعالیت‌های زیادی داشتند و ایشان ضمن همکاری با شهید بروجردی و سازماندهی پیشمرگان کُرد مسلمان، به یاری فرماندهان حاضر در آن منطقه می‌روند.

شهید همدانی در جنگ‌های نامنظم هم به شهید چمران کمک‌هایی کرده بود.

*فرماندهی سپاه همدان

شهید همدانی تأسیس سپاه پاسداران در کردستان را ضروری می‌دانست و از موسسین اولیه سپاه در آنجا بود. بعد از مدتی دوباره به همدان آمدند و با شهید شهبازی و خانم طاهره حدیدچی(دباغ) ارتباط کاری پیدا کردند و فرماندهی سپاه همدان به ایشان واگذار شد.

*حکایت تابلوی اتاق شهید همدانی

من دوم راهنمایی بودم که تصمیم گرفتم با دوستانم حمید حمیدزاده و مرتضی خضریان، به جبهه برویم. مسئول اعزام، آقایی به نام بی‌کینه بود که از سن پایین ما ایراد گرفت. ما شناسنامه‌هایمان را دست کاری کردیم که متوجه شدند وگفتند: فرماندهی باید در مورد اعزام شما نظر بدهد.

به دنبال پیدا کردن فرمانده بودیم که وارد اتاق آقای همدانی شدیم. روی درب اتاقش هم نوشته بود «یا حسین! فرماندهی از آن توست».

شهید همدانی گفتند، طبق مقرراتی که حضرت امام فرموده‌اند، افرادی در سن و سال شما را نمی‌توانیم اعزام کنیم.... من گفتم «مگر روی درب اتاق ننوشته‌اید فرماندهی از آن امام حسین است؟ امام حسین، بچه شش ماهه را هم با خود به منطقه جنگی برد...»

وقت نماز بود و شهید همدانی گفت «حالا نماز را بخوانیم و بعدش با هم صحبت کنیم». بعد از نماز از من قول گرفت که دانش آموزان دیگر را به جبهه تشویق نکنم و خلاصه اجازه اعزام را صادر کردند و من به جبهه استان ایلام رفتم.

به شهید علی چیت ساز فرمودند که آموزش من و دوستانم را پیگیری کند و مدتی هم به عنوان بیسیم‌چی شهید همدانی مشغول بودم. بعد از برگشت از جبهه وارد حوزه علمیه شدم و مجدد تا آخر جنگ، رفت و آمدهایی به جبهه داشتم و ایشان را در کسوت فرماندهی لشکر‌هایی مثل لشکر انصار الحسین(ع)، لشکر صاحب الزمان(عج) و لشکر قدس گیلان می‌دیدم.

هم در جبهه پیرانشهر، هم در ایلام، هم در شط‌علی و در جزیره مجنون و جاهای دیگر در خدمت ایشان بودم تا اینکه این بزرگوار از همدان به تهران کوچ کردند.

 
خصوصیات اخلاقی شهید همدانی به روایت «آقاسید»
 

* روضه حضرت علی اصغر(علیه السلام)

ایام فاطمیه در منزلشان مراسم‌هایی برگزار می‌کردند و من را به عنوان طلبه دعوت می‌کردند تا منبر بروم.

سه ساعت قبل از پرواز آخر شهید همدانی به سوریه، من تازه از حج آمده بودم که ایشان تماس گرفتند تا از سلامیت من با خبر بشوند و اخبار منا را پیگیری کردند. بعدش هم فرمودند که مراسم تاسوعا و عاشورا در منزلمان، یادت نرود.عهدی داشت و به من می‌فرمود: هر روضه‌ای که می‌خوانی، روضه حضرت علی اصغر(علیه السلام) را فراموش نکنی.

* خدمتگزار روضه

شهید همدانی سعی می‌کرد در مجلس روضه، خودشان خدمتگزار باشند و اجازه نمی‌داند کس دیگری خدمتگزاری کند. این مراسم در منزلشان بود و مراسم دعای ندبه صبح‌های جمعه را هم در بلوار شهید اندرزگو و در مکانی که برای هیئت رزمندگان همدان تأسیس کرده بودند، راه‌اندازی کردند که همچنان برقرار است.

ایشان یک شخصیت نظامی ‌بود که بیشتر از خصوصیات نظامی‌ ایشان می‌گویند ولی خصوصیت‌های عاطفی و معنوی شهید همدانی نباید فراموش شود.

*پاکت وجوهات و پاکت جانباز

آخرین باری که قبل از شهادت ایشان را دیدم، ساعت یک نیمه شب بود که تلفنم زنگ زد. تلفن را که برداشتم، دیدم شهید همدانی است. چون دیر وقت بود، دعوت من را به خانه‌مان نپذیرفتند و قرار شد که حوالی حرم حضرت معصومه(سلام الله علیها) همدیگر را ببینیم. در کنار حرم، ایشان را دیدم و گفت « من سه، چهار ساعت دیگر پرواز دارم و باید بروم. این پاکت، وجوهات شرعی من است که به دفتر آقا تحویل بدهید، این پاکت را به هم به خیابان امام، بیست وچهار متری لوله و فلان پلاک ببر که منزل یک جانباز است. لزومی ‌هم ندارد که بگویی این پاکت را چه کسی داده».

پاکت وجوهات شرعی را به دفتر آقا بردم و رسید گرفتم. پاکت دیگر را هم به خانه آن جانباز بردم. ابتدا قبول نمی‌کرد و می‌گفت: من باید بدانم این پاکت را چه کسی داده. وقتی دید من نامی ‌را نمی‌گویم، گفت: این پاکت را یا آقای همدانی داده یا آقای کاظمی... وقتی اسم را گفت، من هم گفتم که پاکت از طرف حاج آقا همدانی است.

وقتی بعدا برای همسر شهید همدانی این موضوع را تعریف کردم، آن جانباز را شناختند و گفتند که شهید، قبلا هم برای آن‌ها مایحتاج اساسی و پول می‌بردند.

 

خصوصیات اخلاقی شهید همدانی به روایت «آقاسید»
 

*بردنی و آمدنی

وقتی به شهید همدانی می‌گفتم که من را هم به سوریه ببرید، می‌گفتند:بردنی نیست، آمدنی است...

وقتی هم می‌گفتیم دعا کنید تا شهید بشویم، می‌گفتند: تکلیف شهادت نیست. تکلیف این است که تقدیر را به خداوند متعال بسپاریم ولی مأمور هستیم که فرامین الهی را عمل کنیم و به دنبال رضایت حضرت حق باشیم.

ایشان در 80 عملیات نظامی ‌در سوریه، مشاوره داده بودند. در جنگ تحمیلی هم در همه عملیات‌ها حاضر بودند.

*شهید همدانی و ولایت فقیه

من اگر بخواهم روحیات شهید همدانی را تشریح کنم، باید بیگویم واقعا ایمان راسخ به قدرت لایزال الهی داشتند. ایمان به امدادهای الهی همیشه در صحبت‌های شهید همدانی به عنوان تفکرشان معلوم بود.

شهید همدانی ولایت فقیه را یک لفظ نمی‌دانست، بلکه التزام عملی به آن داشت. اعتقاد داشت نه عقب آقا باید حرکت کرد که آتش خودی‌ها ما را بگیرد و نه جلوی ایشان حرکت کنیم که آتش دشمن ما را بگیرد و باید کاملا همگام با ولایت فقیه حرکت کرد.

صحبت‌های آقا را همیشه یادداشت می‌کردند و با حافظه قوی که داشتند، همیشه از این صحبت‌ها در سخنرانی‌هایشان استفاده می‌کردند.

*حفظ قرآن

شهید همدانی این اواخر مشغول حفظ قرآن بودند و در سخنرانی‌هایشان هم بسیار از قرآن استفاده می‌کردند. برخی سئوال می‌کردند که آیا شهید همدانی دروس حوزوی خوانده است که اینقدر به مسائل اسلامی‌اشراف دارد؟ در حالی که این اشراف، به خاطر مأنوس بودن ایشان با قرآن بود.

*سخنرانی در روز شهادت

در 17 مهر که به سمت همدان می‌رفتم تا در تشییع پیکر ایشان شرکت کنم، در مسیر اراک و حدود کمال‌آباد دیدم تابلوهایی نصب شده است که نشان می‌داد شهید همدانی در همان روز (17 مهر) قرار سخنرانی برای یادواره شهدای این منطقه داشته است. این، هم توجه ایشان به مردم و حتی روستائیان را نشان می‌داد و هم برنامه‌ریزی دقیقشان را نشان می‌داد که فعالیت در خارج از کشور، برنامه‌های فرهنگی داخل کشورشان را معطل نکرده است.

 

خصوصیات اخلاقی شهید همدانی به روایت «آقاسید»
حاج آقا، عکسی که از بنر سخنرانی شهید همدانی در روز 17 مهر انداخته را نشان می دهد

 

*حرکت در جلوی صف

شجاعت شهید همدانی هم مثال زدنی بود. ایشان وقتی در فتنه 88دید که عده‌ای بلندگوی دشمن شده‌اند، مردانه ایستاد و خودش از جمله مردانی بود که در جلو حرکت می‌کرد و به نیرو‌ها می‌گفت که پشت سرش بیایند. ایشان ولایت فقیه را تنها کانال ارتباطی با امام زمان (عجل الله فرجه) می‌دانست و مقلد عملی ایشان بود.

شما دیدید که در آن دوران شهید همدانی مردانه ایستاد و به رغم اینکه دشمن تبلیغات مسمومی ‌علیه ایشان داشت، اما ایستاد و نگذاشت خون شهدا پایمال بشود.

*امامزاده‌های زنده

در جریان فتنه 88، شهید همدانی دو روز پشت سر هم نخوابیده بودند و در یک حالت عجیبی، گفته بود برویم سراغ امامزاده‌های زنده و از آن‌ها بخواهیم تا دعا کنند. منظورشان جانبازان بودند و برای همین کار به آسایشگاه ثارالله رفتند و با جانبازان دیدار کردند و از آنها خواستند که دعا کنند. همانجا بود که با جانباز «موسی سلامت» هم دیدار کردند که اخیرا عکس‌هایی از آن در شبکه‌های مجازی منتشر شده. آنجا به جانبازان می‌گوید که شما پیش خداوند آبرو دارید، چون از جان خودتان گذشتید؛ شما دعا کنید تا خدا کمکمان کند و این فتنه ریشه کن شود.

*جذب غافلان فتنه

شهید همدانی تأکید داشت که عده زیادی از کسانی که همراه با فتنه شدند، بر اساس جهل یا غفلت‌شان است و نباید حساب آن‌ها را با کسانی که معاند هستند، یکی کنید. خیلی از افراد، آن روز وقتی برخورد مهربانانه شهید همدانی را می‌دیدند، جذب آن می‌شدند.

در بیمارستان به سراغ مجروحان حادثه و جانبازان بسیجی می‌رفت و از آن‌ها عیادت می‌کرد و تأکید داشت که برای انقلاب و حفظ آن باید همه‌مان کتک بخوریم.

در مورد شهدای مبارزه با فتنه هم شخصا در مراسم‌ها و خانه‌هایشان حضور پیدا می‌کرد و هدفش این بود که خانواده این شهدا احساس تنهایی نکنند.

*یک نظامیِ دائم الوضو

شهید همدانی دائما با وضو بود. من یکی از دوستان را به ایشان معرفی کردم تا سرباز دفترشان باشد. بعد از طی مراحل قانونی این اتفاق افتاد. بعدها آن شخص می‌گفت: اگر من آقای همدانی را نمی‌دیدم، باورم نمی‌شد کسانی در لباس نظامی، اینقدر اخلاق و ایمان داشته باشند.

* حسین همدانی را هیأت‌های حسینی درست کرد

در زمان جنگ، وقتی من را به مناطق مختلف برای تبلیغ و نماز جماعت می‌فرستاد، تأکید می‌کرد که مشکلات و کمبودها را جویا بشوم و به ایشان گزارش بدهم تا مرتفع شود. تأکید داشت که از روضه‌خواندن در سنگرها غافل نشویم. شهید همدانی می‌گفت: حسین فهمیده را هیئت‌های حسینی درست کرده... و من هم امروز می‌گویم:حسین همدانی را هیئت‌های حسینی درست کرده بود.

*کمک‌های خیریه

شهید همدانی به هیئت و برنامه‌های مردمی‌ خیلی اهمیت می‌داد.مؤسسه خیریه ثارالله در همدان از باقیات الصالحات شهید همدانی است که ایشان از طریق آن به خیلی از نیازمندان کمک می‌کردند.

 
خصوصیات اخلاقی شهید همدانی به روایت «آقاسید»

 

*تماس فرزند شهید

فرزند شهید همدانی تعریف می‌کرد: یک شب حاج آقا به منزل آمد و در حالی که خسته بود خوابید و قبلش به من سفارش کرد که منتظر تلفن یکی از فرزندان شهدا هستم. اگر خوابم برد، من را بیدار کنید... وقتی خواب حاج آقا عمیق شده بود، تلفن زنگ زد و من که دلم نمی‌آمد ایشان را بیدار کنم، به فردی که پشت خط بود گفتم که صبح تماس بگیرند. هنگام نماز صبح که حاج آقا بیدار شدند و متوجه شدند که تلفن زنگ خورده و ایشان را بیدار نکرده‌ایم، بسیار ناراحت شد و گفت: وقتی اینها پدرانشان را برای آسایش ما از دست داده‌اند، ما نباید از خوابمان برای آن‌ها بگذریم؟

*اهمیت به روحانیت

شهید همدانی فقط از خدا می‌ترسید و به همین خاطر، خداوند نورانیت خاصی به چهره‌شان داده بود. اسفندماه سال گذشته بود که ایشان را دعوت کردم تا برای روحانیان صحبت کنند، چون ایشان در زمان جنگ به حضور روحانیت در کنار رزمندگان اهمیت زیادی می‌دادند. صحبت‌های بسیار مفیدی درباره محور مقاومت در سوریه داشتند که بسیار مورد استفاده قرار گرفت.

*هیچ‌وقت «من» نبود

اخلاص هم یکی از ویژگی‌های اخلاقی شهید همدانی بود. هیچ‌وقت از کلمه «من» استفاده نمی‌کرد. هیچوقت مقهور مناسبات دنیایی نمی‌شد. ایشان همیشه جمعی فکر می‌کرد و فعالیت انفرادی نداشت.

*تومار برای استانداری

در دوران ریاست جمهوری آقای احمدی‌نژاد وقتی مردم با امضای تومار خواستند که استانداری همدان را بپذیرد، فرمود اختیار من دست خودم نیست و دست آقاست و من تابع نظر آقا هستم... به آن‌هایی که تومار جمع کرده بودند هم گفته بودند که از این کار راضی نیستند. بعدها که دولتمردان هم از ایشان خواستند که مسئولیت استانداری را بپذیرند، گفته بودند: افراد یگری مناسب این کار وجود دارند و حضور من در سپاه برای کشور، مفیدتر است.

یا بارها از ایشان برای کاندیداتوری مجلس تقاضا شد، که می‌گفتند:افراد فراوانی برای این کار هستند و ما باید به کارهای خودمان برسیم.

وقتشان را صرف هیئت‌ها می‌کردند و اگر یک هیئت نوجوانان ایشان را دعوت می‌کردند، بدون هیچ واسطه‌ای، قبول می‌کردند و حتی هدایایی هم برای آن‌ها می‌بردند.

*خاطرات روزانه

شهید همدانی همیشه خاطرات روزانه‌شان را می‌نوشتند و من هر وقت به منزلشان می‌رفتم، می‌دیدم که اتاق مطالعه ایشان پربار است و همواره کتاب‌های جدید را برای مطالعه تهیه می‌کردند.

ایشان توصیه زیادی به خواندن استفتائات حضرت آقا و کتاب صحیفه نور حضرت امام داشتند.

خوشبختانه کتاب‌هایی که از ایشان باقی مانده، مثل مهتاب خین و تکلیف است برادر، امروز در دسترس است و این‌ها گوشه‌ای از دریای خاطرات و آموزه‌های ایشان است. دست‌نوشته‌ها و گفتارهای زیادی از ایشان در دسترس است و امیدواریم که یک موسسه فرهنگی برای جمع‌آوری و انتشار این آثار، تشکیل بشود.

*اشک‌های آیت‌الله

وقتی خبر شهادت ایشان را به آیت الله العظمی‌نوری همدانی گفتم، چشمانشان پر از اشک شد و فرمودند «نبود ایشان، فقدان عظیمی‌است...» و شخصا مراسمی‌ را در یادبود ایشان برگزار کردند و خودشان در کنار در به عنوان صاحب عزا نشستند و به مردم خوش آمد گفتند. آیت الله مکارم شیرازی، مسئولان دفتر مقام معظم رهبری، آیت الله افتخاری و تعداد قابل توجهی از علما و فضلای قم هم در این مراسم یادبود شرکت کردند.

 

منش و روش شهید همدانی به روایت «آقاسید»
 

*نماز اول وقت

از دیگر خصوصیات شهید همدانی که می‌توانم به آن اشاره کنم، پایبندی ایشان به نماز اول وقت بود. کتاب دعا همیشه در جیب ایشان بود، چه در زمان جنگ و جبهه و چه بعد از آن.

شهدای بزرگواری زیر سایه ایشان در زمان جنگ، پرورش یافتند؛ مثل شهید ستار ابراهیمی، شهید علی چیت ساز، شهید حسن ترک، شهیدان حجازی، شهید ثمری و تعداد زیادی از سردارانی که هنوز هم به انقلاب و نظام خدمت می‌کنند.

* خودت من را داخل قبر بگذار

این را برای اولین بار در اینجا می‌گویم؛ وقتی که من مأمور شدم امام جمعه فقید همدان، حضرت آیت الله موسوی همدانی را در داخل قبر بگذارم، شهید همدانی عهده‌دار انتقال پیکر ایشان از بیمارستان خاتم‌الانبیاء(ص) تهران به قم و از آنجا به همدان بودند. قرار بود پیکر ایشان را در وسط گلزار شهدا به خاک بسپارند. بنده و حجت الاسلام سلیمانی داخل قبر بودیم که ایشان تلقین را می‌خواندند و من هم سایر امور شرعی را انجام می‌دادم.

شهید همدانی در کنار این قبر، وقتی دید که من تربت سید‌الشهدا علیه السلام را در دهان این بزرگوار گذاشتم و عقیق منقوش به نام ائمه علیهم السلام را روی سینه‌شان گذاشتم و سایر مستحبات را انجام دادم، در انتها دست من را گرفت و کمک کرد که از قبر خارج بشوم و فرمود: آقا سید! خودت من را داخل قبر بگذار... و محل قبر را هم نشانم دادند. من و حاج آقای سلیمانی منقلب شدیم. هشت سال از این جریان گذشت و شبی که می‌خواستند ایشان را به خاک بسپارند، خانواده‌شان به دنبال من بودند و می‌گفتند که شما باید شهیدمان را داخل قبر بگذارید.

*کنار شهید ترک

من صبح زود خودم را به همدان رساندم. دیدم فرزندشان آقا مهدی می‌گوید: چند وقت پیش، پدرم، دست من و برادرم وهب را گرفت و گفت «من سردار حسن ترک را خیلی دوست دارم و می‌خواهم کنار ایشان دفن بشوم...» این همان جایی بود که هشت سال پیش به من نشان داده بودند.

پسر حاج آقا ادامه داد که بنیاد شهید و سپاه، مکان دیگری را برای مزار در نظر گرفته‌اند ولی ما نمی‌خواهیم که کنار مقبره آیت الله موسوی همدانی، یادمان دیگری برپا شود، چون پدر ما برای سادات احترام خاصی قائل بود.

بالاخره قرار شد که در همان جایی که شهید می‌خواستند، به خاک سپرده شود.

*ماجرای عقد دختر

وقتی عقد دخترشان بود، به من زنگ زدند و من پیشنهاد دادم که حضرت «آقا» عقد دختر و دامادشان را بخوانند. شهید همدانی مخالفت کرد و گفت: من نمی‌خواهم وقت آقا را برای اینطور کارها بگیرم چون وقت ایشان خیلی ارزشمند است.

خلاصه قرار شد که زحمت این کار را به آیت الله صدیقی امام جمعه موقت تهران بدهیم. وقتی به منزل حاج آقا صدیقی رفتیم، ایشان مشغول موعظه شدند. در این حال دیدم که شهید همدانی هم مشغول یادداشت برداشتن از حرف‌های ایشان شده‌اند. من به شوخی گفتم «شما که ازدواج کرده‌اید و از این مرحله گذشته‌اید؛ این حرف‌ها برای جوانان است...» فرمود «موعظه زمان و وقت نمی‌شناسد و ما همیشه محتاج موعظه هستیم».

بالاخره به خاطر سیادت، من را وکیل دخترشان کردند و آیت الله صدیقی هم وکیل آقای داماد شدند.

 

منش و روش شهید همدانی به روایت «آقاسید»
 

*خادم عمه امام رضا(علیه السلام)

نقل است که شهید همدانی، در یک مراسمی، مداحی را دیدند و فهمیدند که خادم حرم امام رضا علیه السلام است. پیش ایشان می‌روند و انگشتری را که نگینش از سنگ‌های حرم حضرت زینب سلام الله علیها بوده را به ایشان می‌دهند و می‌گویند:این پاداش مداحی شما. شما خادم امام رضا علیه السلام هستیدو من هم خادم عمه شان حضرت زینب سلام الله علیها هستم. سلام من را برسانید و بگویید حسین همدانی می‌گوید:وقت آن نشده که پیش شهدا برویم؟!

*آرزوی دیرینه

شهادت آرزوی او بود. وقتی نیمه شب خبر شهادت ایشان را فهمیدم، تا اذان صبح صبر کردم که به فرزندشان تلفن بزنم. نمی‌دانستم چگونه با وهب در این زمینه صحبت کنم. وقتی فرزندشان گوشی را برداشت، قبل از اینکه حرفی بزنم، گفت: حاج آقا! شهادت، آرزوی دیرینه پدرم بود و ایشان به آرزوی خود رسید.

*نحوه زیارت شهید

من سفرهای زیادی را با ایشان به مشهد رفته‌ام. معمولا در ابتدای ورودی حرم می‌گفتند ساعتی را مشخص کنید که همگی جمع شویم. دوست داشتند تنهایی به زیارت مشرف شوند. یک بار که دنبال ایشان حرکت کردم، دیدم در ورودی مضجع شریف، خودشان را روی زمین انداختند، آستانه را بوسیدند و رفتند در صف آنقدر ایستادند تا زیارت کنند.

*کمک به نیازمند

اگر نیازمندی به ایشان مراجعه می‌کرد و طلب مبلغی می‌کرد، یا دوبرابر یا حداقل بیشتر از آن را به آن نیازمند می‌دادند.

شهید همدانی به گلزار شهدا خیلی علاقه داشت و هر وقت به همدان می‌آمد، نیمه‌های شب به گلزار می‌رفت و با شهدا خلوت می‌کرد.

برای امامزادگان هم احترام خاصی قائل بودند و در تهران به حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام و حضرت امامزاده صالح علیه السلام احترام ویژه‌ای می‌گذاشتند.

*تعریف روی منبر

سال گذشته که به هیئت ثارالله آمده بودند، من روی منبر گفتم: حیف که اجازه ندارم نام ببرم، اما شخصیتی در مجلس ما حاضر شده که از مبارزان جهان اسلام است و حضور ایشان، برای مبارزه با داعش در سوریه مغتنم است.

با اینکه نامی ‌نبردم، اما بعد از مراسم شهید همدانی ناراحت بود و گفت: من قصد داشتم که فردا شب هم به این حسینیه بیایم اما کاری کردی که دیگر نیایم. شما باید از شهدا تعریف کنی نه از ما.

من در اتومبیل ایشان بودم و دیدم مسیر منزلشان را کج کردند رو به سمت امامزاده صالح علیه السلام و گفتند: کفاره آن صحبت‌هایی که استحقاقش را نداشتیم، این است که برویم امامزاده و استغفار کینم.

* اهمیت زندگی‌نامه و وصیت‌نامه شهدا

شهید همدانی همواره به نوجوان‌ها و جوان‌ها تاکید می‌کرد که زندگی‌نامه و وصیت‌نامه شهدا را بخوانند.

وقتی خبر شهادت شهید نورعلی شوشتری را دادند، من پیش ایشان بودم. با صدای بلند گریه می‌کردند و می‌گفتند: این شهادت حق من بود... بعدها فهمیدم که قرار بود آن مأموریت بر عهده شهید همدانی قرار بگیرد که به دلایلی، تغییر پیدا کرده بود.

*روحانی می‌خواهیم...

یادم هست شهید همدانی در سال 62 از ارومیه به تلفن مدرسه حقانی قم زنگ زدند و به من گفتند: ما 10- 15 نفر طلبه می‌خواهیم و این کار را به شما واگذار می‌کنم. ما هم با کمک آقای ذوالنور، یک مینی‌بوس گرفتم و تعدادی از طلبه‌ها را سوار کردم و به مدرسه علمیه همدان هم رفتیم و تعدادی هم آن جا ملحق شدند و راهی شدیم به سوی شهر نقده.

وقتی رسیدیم، ما را در بین یگان‌ها تقسیم کردند. شهید همدانی آنجا به من گفت: چند روز دیگر ایت الله عراقچی قرار است به منطقه بیاید و این بد بود که ایشان با سن بالا بیایند و جای طلبه‌های جوانی مثل شما خالی باشد. همچنین ما نیرو کم داریم و می‌خواهیم دوستان روحانی، نیروها را روحیه بدهند تا چند روزی بگذرد و نیروهای تازه نفس برسند.

*ماجرای سیب زمینی

بعد از آن ما را به منطقه یال اسبی و کله قندی بردند. در آنجا خیلی به ما سخت گذشت. یک روز با برادر زرگر که موتور تریل داشت، به ستاد آمدم. می‌خواستم کمبود امکانات بچه‌ها را به شهید همدانی بگویم. آنجا بود که دیدم، یک کتری روی چراغ گذاشته‌اند و چندتا سیب‌زمینی داخل آن ریخته‌اند که همه غذایشان بود. من دیگر رویم نشد حرفی بزنم و دست از پا درازتر برگشتم، چون ما حداقل کنسرو و کمپوت و کمک‌های مردمی‌ داشتیم و وضعمان بهتر از نیروهای ستاد بود.

در جزیره مجنون و نیمه شب بود که شهید همدانی داشت ستاره‌ها را برای من توضیح می‌داد. سردار جعفر مظاهری که از جانبازان شیمیایی هستند هم آنجا بودند. پیشنهاد دادم به جزیره شمالی برویم و آب‌تنی کنیم که قبول نکردند و گفتند چون مأموریت ما فقط سرکشی بوده، حق آب‌تنی نداریم.

 

منبع: مشرق

ارسال نظرات