۲۴ اسفند ۱۳۹۳ - ۱۲:۴۶
کد خبر: ۲۵۲۰۸۲
تأملاتی در مصائب حاکم اسلامی در مواجهه با جامعه/ بخش دوم

خصلت‌های متعارض؛ سدی در برابر ولایت مداری خواص

خبرگزاری رسا ـ از جمله گرفتاری‌های حضرت امیر(ع) تذبذب و نفاق اطرافیان بود که به آن اشاره کرده‌اند:لا احرار صدق عند اللقاء و لا اخوان ثقة عند البلاء، نه آزادگان راستینی هستید در روز جنگ و نه برادران مورد اعتمادی در وقت گرفتاری، این‌ها نه آزادگی دارند و نه برادری، آزادگی تعبیری است که ابا عبدالله(ع) هم بر آن تأکید دارند.
حکومت اسلامي امام علي(ع)



به گزارش سرویس اندیشه خبرگزاری رسا حاکم اسلامی خاصه در دوران صدراسلام و به ویژه در زمان زمامداری حضرت امیرالمومنین علی(ع) در مواجهه با جامعه، با موانع و مصائب مختلفی دست و پنجه نرم می‌کرد.

 


موانعی که از دل بی ایمانی و بی اعتقادی و یا بی بصیرتی عوام و خواص جامعه سر بر می‌آورد و بر رنج و درد او می‌افزود.

 

مرور کم و کیف این گرفتاری ها و نحوه مواجهه امام(ع) با آنها می تواند برای همه ما درس آموز باشد و ما را در مسیر شناخت ویژگی های زمان و ابتلائاتی که ممکن است گریبانگیر هر یک از ما باشد، یاری دهد.

 

علاوه بر آنکه از بعد تاریخ تحلیلی، زوایای مختلفی از دوران صدر اسلام و زمان زعامت و امامت و حاکمیت حضرت امیرالومنین(ع) را بازگویی می نماید. در بخش پیشین این نوشتار با مروری بر تعدادی از این مصایب و گرفتاری ها با یادآوری مواردی همچون سست عنصری، تیه و سرگردانی، حب دنیا و نفس و... به ذکر نکاتی در این خصوص و یادآوری وقایع تاریخی آن دوران و بیانات حضرت امیر(ع) در وصف آن فضا و شخصیت‌های تاریخی پرداختیم.

 

اینک و در ادامه این موضوع، موارد دیگری از مشکلات و موانع حاکم اسلامی را در مواجهه با عوام و خواص جامعه یادآور شده و به تحلیل آن می‌پردازیم.

 

 

حکایت آدم‌هایی با خصلت‌های متعارض که سد ولایت‌مداری‌شان شد

 

مشکل و گرفتاری دیگر حضرت، ابتلا به کسانی است که دارای خصلت‌های متعارضی هستند. حضرت در خطبۀ 97 می‌فرماید: یاأهل الکوفة، منیت منکم به ثلاث واثنتین: صم ذووأسماع، وبکم ذووکلام، و عمی ذووأبصار، کران‌اید با گوش‌های شنوا، گنگان‌اید با زبان‌های گویا و کوران‌اید با چشم‌های بینا. حضرت به «صم بکم عمی » مبتلا نشده، بلکه به کسانی مبتلاست که احمق هستند، یک جا خیلی دقیق می‌کشند و یک جا خرواری رفتاری می‌کنند!

 

گاهی آدم به کسانی مبتلاست که کرو لال و کورند، در این هنگام می‌داند با این‌ها چگونه برخورد کند، ولی کسی که این دو خصلت متعارض را با هم دارد، هم کور است و هم می‌بیند از چیزهایی چشم پوشیده و به چیزهایی چشم دوخته، حرف‌هایی را نمی‌شود و حرف‌هایی را خوب می‌شنود برخورد با این‌ها مشکل است.

 

در (سورۀ فصلت آیه 5) می‌فرماید:« وَ قَالُوا قُلُوبُنَا فِی أَکِنَّةٍ مِمَّا تَدْعُونَا إِلَیهِ وَفِی آذَانِنَا وَ قْرٌ وَ مِنْ بَینِنَا وَ بَینِکَ حِجَابٌ» گفتند قلب‌های ما نسبت به آنچه مارا به آن دعوت می‌کنی در پوشش‌هایی قرار گرفته ودر گوش‌های ما سنگینی است و میان ما و تو حجابی وجود دارد.

 

این چه گوشی است که فریاد علی(ع) را نمی شنود و صدای سکه را چرا؟!

 

این نکته را تحلیل کنید که چه می‌شود آدمی با همۀ امکاناتی که دارد نمی‌بیند، نمی‌شنود، نمی‌گوید؟ بدون تعقّل و سنجش، کرو کور و لال شدن مسأله ای نیست، مسأله آن جاست که تو فریاد «ولی» را در کنار خودت نمی‌شنوی، اما صدای وز وز مگس بیدارت می‌کند، مثل کسی که مدعی بوده کر است، اما وقتی پشت سرش پول می‌انداختند، بر می‌گشت!

 

 

این چه گوشی است که فریاد علی را نمی‌شنود، فریاد حسین را در کنار خود نمی‌شنود، ولی فریاد و نه فریاد که زمزمه کوچک یک مگس و صدای خفیف پول را می‌فهمد؟

 

عافیت طلبی؛ مرضی که در جان خواص بی بصیرت دوران می افتد

 

به زبان ساده می‌توان گفت این‌ها نشانۀ بازیگری ماست و این رنج سنگینی است که بردوش علی می‌آید؛ این‌ها از عافیت طلبی ماست، می‌خواهیم مشکل پیدا نکنیم، خط آخر را نخواندن است و همۀ حساب‌ها را نکردن است و این است که آدم همۀ قابش را بالا نمی‌اندازد؛چون می‌ترسد دستش خالی شود، ولی اگر این همه را حساب کند، می‌بیند که حتی اگر همه چیز را ببازد، برده است.

 

من برای منافع خودم بُلبُلم، اما وقتی می‌خواهم از منافع «ولیّ »ام حرف بزنم، حساب می‌کنم و لکنت زبان می‌گیرم، برای مقاصد خود با هزار زبان گفتگو می‌کنم! با تهدید، با تشویق، با التماس، هر جوری که بتوانم به مقاصد خود می‌رسم؛ ولی اگر بگویند بیا برای ولی‌ات کاری کن، گامی بردار، برنمی دارم. چه شد که برای خودم می‌بخشم و لی برای مولی، نه؟! این رنج علی(ع) است.

 

در سورۀ فاطر آیه 22 می‌فرماید:« وَمَا یسْتَوِی الْأَحْیاءُ وَلَا الْأَمْوَاتُ إِنَّ اللَّهَ یسْمِعُ مَنْ یشَاءُ وَمَا أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِی الْقُبُورِ» می‌فرمایند تو نمی‌توانی سخن خود را به گوش آنان که در گور خفته‌اند برسانی.

 

 

ریشه انحراف در این است که می ترسیم چیزی را در میدان عمل از دست دهیم!

 

منشأ این بازیگری این جاست که انسان از این ترس دارد که نکند در این گفتگوها چیزی را از دست بدهد، نمی‌داند سامان جمع و تفریق‌ها به کجا می‌رسد، می‌گوید که کورم ولی دورترین چیزها را می‌بیند.
حضرت در ادامه خطبه می‌فرماید: دست شما خاک آلود باد، ای کسانی که مانند شترهایی هستید که ساربانشان از ان دور شده، اگر از سمتی گرد آیند از سَمت دیگر پراکنده گردند.

 

سوگند به خدا گمان دارم اگر جنگ سخت شود از پسر ابی طالب جدا و پراکنده شوید، در حالتی که من از جانب پروردگارم حجت دارم، و به دستور پیغمبر خویش در راه راست سیر می‌کنم، به اهل بیت پیغمبر خود نگاه کنید و از طریقۀ ایشان جدا نشده که هر گز شما را از راه راست بیرون نمی‌برند.

 

و در صف یاران رسول به آن‌ها می‌گوید: من اصحاب رسول را دیدم، هیچ یک از شما شبیه آنان نیستید، آن‌ها شب را تاصبح با آشفتگی و خاک آلودگی به سر می‌آورند، در حالی که درحال سجده و در حال ایستادن بودند، شب را به صبح می‌رساندند، وقتی که اسم خدا می‌آمد اشک‌ها مثل سیل روی صورت آن‌ها جاری می‌شد.

 

 

تذبذب و نفاق؛ مصیبت بزرگی که در دل جامعه اسلامی رخنه می کند

 

گرفتاری دیگر حضرت تذبذب و نفاق اطرافیان بود که حضرت به آن اشاره کرده‌اند:لا احرار صدق عند اللقاء و لا اخوان ثقة عند البلاء، نه آزادگان راستینی هستید در روز جنگ و نه برادران مورد اعتمادی در وقت گرفتاری، این‌ها نه آزادگی دارند و نه برادری، آزادگی تعبیری است که ابا عبدالله(ع) هم بر آن تأکید دارند: ان لم یکن لکم دین و کنتم لا تخافون المعاد فکونوا احراراً فی دنیاکم . اگر دین ندارید و ادامۀ خودتان را هم باور نکرده اید و به نتیجۀ اعمال هم باور ندارید، لا اقل آزاده باشید.

 

در سورۀ نساء آیه 143 می‌فرماید: «مُذَبْذَبِینَ بَینَ ذَلِکَ لَا إِلَى هَؤُلَاءِ وَلَا إِلَى هَؤُلَاءِ وَمَنْ یضْلِلِ اللَّهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ سَبِیلًا» می‌فرماید آن‌ها افراد بی هدفی هستند که نه سوی این‌ها و نه سوی ان‌هایند، و هرکس را خدا گمراه کند به خاطر اعمال خودش راهی برای او نیست، منافق مثل آب است، شکل ندارد به شکل ظرفی است که در آن قرار می‌گیرد به شکل محیطی است که در ان زندگی می‌کند.

 

در سوره بقره آیه 14 می‌فرماید: «وَإِذَا لَقُوا الَّذِینَ آمَنُوا قَالُوا آمَنَّا وَإِذَا خَلَوْا إِلَى شَیاطِینِهِمْ قَالُوا إِنَّا مَعَکُمْ...» هنگام ملاقات با مؤمنان می‌گویند، ایمان آوردیم و هنگام خلوت با شیاطینشان می‌گویند با شما هستیم.

 

 

چرا با خود و با ولی‌مان صادق نیستیم؟!

 

همان مقداری که می‌خواهید با کسی بمانید، به او نشان بدهید، بگذارید به اندازه‌ای که می‌خواهید به او ببخشید بر روی آن امکان سرمایه گذاری کند، چرا فریبش می‌دهید؟

 

ولا احرار صدق عنداللقاء، حریت ندارید، صادق نیستید، مگر چه می‌شود که بگویید نداریم؟!

 

شخصی نزد امیر المؤمنین علی (ع) آمدو گفت: من اگر بیایم، خودم هستم ولی اگر بمانم این ده هزار را از معاویه جدا می‌کنم. پس تو همانی که هستی باش، نه اینکه بگویی من ده هزار نفر می‌آورم، اما وقتی حسین (ع) آمد تنهایش بگذاری با 18 هزار نفر پشت سر مسلم بمانی، بعد رهایش کنی، این مشکل ماست.

 

انسان آزاده همراهش را معلّق نمی‌گذارد، نصفه کارو نیمه جان رها نمی‌کند، این خصلت نبود حریّت و صدق است، به خاطر این است که تو می‌خواهی همه چیز را داشته باشی، می‌خواهی هم حسین را نصفه و نیمه داشته باشی، هم یزید را. تا اگر هر کدام مسلط شدند بگویی ما بوده‌ایم.

 

 

این خصلت تذبذب و نفاق است که آزادگی و حریت تورا می‌برد، این منفعت طلبی توست که تورا گرفتار می‌کند، اگر این خصوصیات هم امد، فَمَا رَبِحَتْ تِجَارَتُهُمْ (سوره بقره آیه 16). پس بهره‌ای نخواهی گرفت.

 

این مجموعه خصوصیاتی است که درد دل اولیای خدا را زیاد کرده است: لقد سئمت عتابکم( خطبه 34 نهج البلاغه). و این باعث می‌شود که حتی از سرزنش کردن ما خسته شوند، امیدی به ما نداشته باشند و روی ما هیچ سرمایه گذاری نکنند، از ما دل بکنند و بروند و این خیلی مسأله است که با همۀ ادعای ما از ما فارغ شده باشند.

 

 

و مصداق این آیه می‌شویم: «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا مَا لَکُمْ إِذَا قِیلَ لَکُمُ انْفِرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَى الْأَرْضِ» (سوره توبه آیه 38 ). چه شده هنگامیکه شما را به جهاد در راه خدا می‌خوانند به سمت زمین سنگینی می‌کنید و زمین گیر می‌شوید أَرَضِیتُمْ بِالْحَیاةِ الدُّنْیا مِنَ الْآخِرَةِ آیا به این زندگی دنیا به جای زندگی دیگر قانع هستید، فَمَا مَتَاعُ الْحَیاةِ الدُّنْیا فِی الْآخِرَةِ إِلَّا قَلِیلٌ، بهره زندگی دنیا در وسعت زندگی آخرت چیزی نیست.

 

حسن حامدی

 

/702/830/م

ارسال نظرات